پنجشنبه ۳ خرداد
|
|
ياران دهيد گوش ، بر اصل اين روايت
دنيا طلب نـباشيد ، مي باشد آن كراهت
اجم
|
|
|
|
|
خواب تو را دیدم
چون ماه تمام
صحنه شب را
روشن کرده بودی
|
|
|
|
|
در روزگاری که تاجران سَر وَ سَرمایه زیادند
|
|
|
|
|
ای عشق خوش آوازه و ای یار غزل ساز
اینجا غزلی از ته چشمت شده آغاز
|
|
|
|
|
بی تو از شبهای پُرمهتاب...
|
|
|
|
|
قصد من از شعر بر آن شد ورود
آن چه که دل دادگی ام می سرود
|
|
|
|
|
سیگار و شمع و شعر و پنجره
جای تورا پر نمی کند
پُک های تند و دود
اشک و سکوت و آه
|
|
|
|
|
مانند همیشه نشسته بودم
نزدیک شد، نزدیک تر
دستانش را به آرامی روی شانه ام گذاشت
قلبم ریخت
طور
|
|
|
|
|
دەمم وەک چەکێک
ئامادەیە بۆ
لەسەریهک ماچ کردنت...
|
|
|
|
|
به خیالم بنشین،
مانند مرغی زیبا!
|
|
|
|
|
میگذره و وقتی که به خودت میای،نمیفهمی چطور گذشت. و چه کارهایی که میتونستی بکنی و نکردی. و اینا میشه
|
|
|
|
|
غم در ثانیه ها ، بی تو نوازشگر شد
|
|
|
|
|
ملاقی
خدا قسمت کند یک دخت زیبای مزاقی را
و یا یک دختر خوش رنگ وخوش بوی قزاقی را
بریزد باده را د
|
|
|
|
|
چشمای پف کرده ،با صورت داغون
تو خواب و بیداری با حالتی مفتون
پرسیدم از شهرم ،تا کی گرفتاری؟
چشم
|
|
|
|
|
دل تنگ شده بر دل سنگی که نداند غم چیست
قد تا شده در راه حبیبی که نداند خم چیست
محسن ملکی
31/03/
|
|
|
|
|
اندوه تو
ژرف ترین اندوه هاست
شاد ترین لحظه هایم
عزادار تواند
دعاهای صوفیانه هم
تسکین ام نمی
|
|
|
|
|
شب است و باد
هربار که پنجره را می بندم
به خیال پرده، به شیشه سنگ می زند
...
|
|
|
|
|
ده تک بیت از لابهلای سرودههایم.
|
|
|
|
|
دوش در میکده وقتِ سَحرم آمد یاد
که بِدو گفتم وُ زین رازِ نَهان بودم شاد
|
|
|
|
|
از نحیفی سوزنی بودم و،
عمرِمن ، مثالِ قرقره
|
|
|
|
|
آنچه در مذهب رندان به نظر مي رسدم
با تكامل به سوي علم و ادب مي بردم
ت
|
|
|
|
|
از چه بگویم
که تو را
و مرا
اینگونه
به هم رساند
|
|
|
|
|
خودش را دور از دلبر در این حالت که میبیند
دلش میسوزد او مهجور بی طاقت که میبیند
چه طولی میکشد لح
|
|
|
|
|
این شعر در مورد دوران کودکی است که شاعر دوست دارد دوران شیرین بازی های کودکی اش باز گردد
|
|
|
|
|
خائن
ای نمک نشناس با من سر به بالین داشتی
از لبانم بوسه ها با طعم شیرین داشتی
با خیانت د
|
|
|
|
|
یک لحظه بدون نفست میمیرم
یک لحظه بدون نفسم میمیری
|
|
|
|
|
روزگاری است که دل از من بیمار گذشت
از نقاب طرب و جمله اغیار گذشت
گر چه دل بی سر و سامان
|
|
|
|
|
با غمت اطراف من زندان نساز
|
|
|
|
|
خانه ی موسی بن جعفر را معطّر کرده ای
عرشیان را میهمان پور حیدر کرده ای
|
|
|
|
|
جانمایه ی ابیات من، ای بحر منظم
تفسیر غزل های من، ای حضرت اعظم
اعجاز ثبوتی من، ای آیه ی روشن
ان
|
|
|
|
|
دلم گرفته از غم هوای گریه دارم
|
|
|
|
|
دلبری داری اگر گونه ی او مثل انار
بر لبش بوسه بزن، وقت، غنیمت بشمار
|
|
|
|
|
بی گدار است ... که ما
پنجره را باز کنیم
|
|
|
|
|
بیتابتم بر من بتاب
محتاج دستای توام
عالم شود حیران تو
من چون نگهبان توام
|
|
|
|
|
خونه مادربزرگ دیگه شادی نداره
دیگه شور و خنده ای مثل قدیم نداره
|
|
|
|
|
رستگارم گر ببینم نرگس جادوی تو
|
|
|
|
|
این کُره خر درونم
جفتک پرانی می کند
باغبانِ فصلش ،بوی خزانی می کند
در امتحان پایانی ،هوس رد و م
|
|
|
|
|
یک شعر پیشرو + یک شعر سنتی
|
|
|
|
|
پر میکشد
کودکانه های خواب
در آوار کابوس های جنگ
بر شکسته های کدامین درخت
به خون نشسته
فرشته
|
|
|
|
|
عجب چنگی زند بر دل، صدایت...
|
|
|
|
|
بیا؛ ساز دلم را کوک کن با عاشقی هایت...
|
|
|
|
|
ورق زدی مرا
و در صفحه خالی
دلم
با خطی خوش
نوشتم
دوستت دارم
|
|
|
|
|
سَرَم آغل گوسفندانی است
که هر شب از این چشم به آن چشم میپرند
و خوابهایم را میچرند
و من از رصدخ
|
|
|
|
|
هر دل دانا كه شد ، آيينه دار حرف دوست
درهمان آيينه مي بيندكه حرف آن نكوست
گوييـا ش
|
|
|
|
|
تو همانی که سراب ات
همچو چشمه در وجودت
جاری میشود
|
|
|
|
|
طلوع آفتاب عشق در دل هاست خوشبختی
به پای همسفر تا آخر دنیاست خوشبختی
|
|
|
|
|
هر وعده که دادن همه باد هوابود
هرقول که دادن غلط بودریابود
چوپانی گله بگر گام سپردن
انسانیت. عقل
|
|
|
|
|
بی سبب در دل خاکی که نهانت گردد
دل نکن خوش که دمی یاروضمانت گردد
|
|
|
|
|
خالقم مرا گفت :نگارم به عشقت عالم آفریدم
بدیدم بر تو بنیاد به مهرت شادی وغم آفریدم
تو را روح
|
|
|
|
|
دوش مغلوبِ دوچشمانِ سیاهت شده ام
|
|
|
|
|
...تا تو هستی من دلم گرم است...
|
|
|
|
|
گوش کن!
دلانگیزترین آهنگ دنیا را میشنوی؟
........
|
|
|
|
|
راستی فلسفه این همه مهجوری چیست
سالها رنج کشی تا که دمی شاد شوی
|
|
|
|
|
و چه عاشق را تمنّانه نیاز است اُمید ...
|
|
|
|
|
در بحبوحه ی زندگی دیدم که جانم می رود
زیر فشار این روزها، دیگر نشانم می رود
گفتند با تدبیر م
|
|
|
|
|
یک بنده باقی ماند
تا صدای دردها را به رقص آورد
این بار
برای مردمی که رقص را دوست دارند
|
|
|
|
|
بر من برادر آنكه شعورم غني كنـد
ترك غـرور مردم شُوم دنـي كنـد
|
|
|
|
|
هَندزفری درگوش بود و،
پخشِ آهنگ
صدای دلنشینِ تار و تنبور
نوای دلنشین ساز و چشمه سار و سنتور
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۸۶ پست فعال در ۱۵۵۴ صفحه |