سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 12 خرداد 1403
    25 ذو القعدة 1445
      Saturday 1 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۲ خرداد

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        واقعیت ها در دنیای مجازی ...
        ارسال شده توسط

        منوچهر مجاهدنیا

        در تاریخ : دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳ ۰۳:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۴۲ | نظرات : ۴۰

        با درود و عرض ادب جناب بهزاد ساوانای عزیز
        پست شما باعنوان " از دست این بنیاد شهید" بنده را بر آن داشت که این پست را بگذارم !
        این مطلبی که شما گذاشته اید از چند بُعد قابل بررسی است ، به نظر بنده این مطلب واقعی نیست و یک داستانک کوتاه است مثل تمام داستان ها و رمان هایی که واقعی نیستند و حاصل فکر و اندیشه نویسنده است .
        دوست خوبم موضوع در واقعیت امر این گونه نیست که شما گفته اید که منظورتان این است که تمام خانواده شهدا و جانبازان و آزادگان از رانت بخصوصی استفاده می کنند که واقعیت ندارد !
        اگر درصد اندکی از فرزندان شاهد به دانشگاه ها راه پیدا می کنند ، برابر ضوابط و قوانین خاص خودش است و یا هر فرزند شاهدی که هرکجا قصد استخدام داشته باشد می تواند براحتی هر کجا خواست استخدام شود ، خیر دوست عزیز این گونه نیست ، بروید و تحقیق کنید .
        دوسال از جنگ گذشته بود که شما تازه متولد شدید ، و 5 یا 6 ساله بوده اید که جنگ خاتمه یافت .
        ولی درهمان زمان جنگ حتمأ پدرتان بخاطر دارند که به خاطر شرایط جنگی ، به دست همین مردم کوپن داده  بودند و ارزاق خود را با هزار مشگل فراهم می کردند و همین خانواده شهدا که شما می گویید ، در حالی که فرزندان و شوهران شان در جهبه عزیزترین داشته های خود ، یعنی جان شان را برای این آب و خاک و باورهای همین مردم کوچه و بازار می دادند اینان ، هم نگران مایحتاج شان بودند و از طرفی نگران جان عزیزان شان در خط مقدم جبهه جنگ !
        به عقیده شما چه کسی باید می رفت و از این آب و خاک و ناموس مردم در مقابل دشمن خارجی بعثی تازی زبان حفاظت می کرد؟
        بیاییم کمی هم انصاف داشته باشیم .
        به نظر شما فرزندان و همسران اینان که سرپرست ونان آور خانواده را از دست داده بودند بایستی در فقر و نکبت زندگی را می گذرانیدند ؟ مگر اینان شهروند ایرانی نبودند که نیاز به تحصیل و شغل داشته باشند ! در حالی که عده ای کک شان هم نمی گزید و چون ثروت داشتند در ناز و نعمت زندگی می کردند وکوچکترین نقشی هم در جنگ نداشتند !
        جوان خوب شاعر ، شما حق تان است که شرافتمندانه در این مملکت زندگی کنید و شغل هم داشته باشید و زندگی مستقل تشکیل دهید و باز هم حق تان است که حرف دل تان را بزنید و احساس تان را بیان کنید ولی بیاییم بی انصاف نباشیم .
        به هرحال شما اگر حرف دل تان را می خواستید بزنید ، که حق شماست ، به گونه ای دیگر عمل می کردید و به بازماندگان عزیزانی که از جان شان مایه گذاشتند تا دیگر هیچ دشمن خارجی جرئت نکند چشم طمع به آب و خاک این مملکت بدوزد ، این گونه بی انصافی نمی کردید .
        شما فکر می کنید چون بنده از نزدیک دست در آن آتش داشتم و دارم در مقام دفاع بر آمده ام ! خیر این گونه نیست .
        بگذارید گوشه کوچکی از واقعیتی را برای تان بگویم که نه تخیل است و نه داستان و این را می گویم بخاطر این که چند روز دیگر سالروز بازگشت آزادگان عزیز به کشورمان است . از یک شهید و یا جانباز نمی گویم که فکر کنید بنده حساس شده ام روی خانواده شهدا .
         
        معصومه آباد ، بیست و سه روز بعد از شروع جنگ ، وقتی فقط نوزده سال اش بود در جاده ی ماهشهر- آبادان ، اسیر شد به همراه سه زن دیگر به نام های فاطمه ناهیدی ، شمسی بهرامی و حلیمه آزموده ، نزدیک چهل ماه را در زندان های استخبارات و الرشید بغداد و اردوگاه موصل گذراند و در زمستان 62 آزاد شد .
        این دختر 19 ساله نه نظامی بود که بر حکم وظیفه در جنگ حضور یابد و نه داوطلبانه به جهبه رفته بود ، او تنها یکی از مردم عادی بود که قربانی جنگ شد و به کمین سربازان عراقی گرفتار آمد ، حالا به نظر شما حق او نیست که به دانشگاه برود و شغل داشته باشد ؟ به نظر بنده اینان هم از اسطوره های زمان جنگ هستند ! او خاطرات اش را با نام " زمزمه ی دیوارها" نوشته که بنده فقط چند سطری از آن را این جا می گذارم :
         
        "........... چند روزی که گذشت ، زندانی جدیدی جایگزین همسایه ی عرب زبان مان شد . از روی توقف چرخ غذا معلوم بود که زندانی انفرادی است . هر چه فریاد می زد – طیب ،  طیب ...زندان بان توجهی نمی کرد . فهمیدیم یک اسیر جنگی ایرانی و مجروح است . ضربه زدن را شروع کردیم . در اولین ضربه کاملأ مسلط پاسخ داد " س ...ل...ا...م " . نیاز به توجیه ضربات نبود ، بلافاصله پرسید: شما کی هستید ؟ ما هم از روی احتیاط پرسیدیم : شما کی هستید؟
        • من خلبان هواپیمای فانتوم ، محمدرضا لبیبی هستم .
        • کی اسیر شدید ؟
        • چند روز است ...شما کی هستید ؟
        • ما چهار دختر ایرانی هستیم .
        چند ضربه محکم به دیوار کوبیده شد ، محکم تر از ضربه های مشت و لگدی که همسایه ی عرب زبان مان بر دیوار می زد .یک لحظه فکر کردیم که نگهبان متوجه شده . از دیوار فاصله گرفتیم ووقتی مطمئن شدیم خبری نیست پرسیدیم :
        • صدای چی بود ؟
        • صدای کوبیدن سرم به دیوار .
        • نگران نباشید ما در امان خداییم .
        • اسارت شما یعنی دشمن ما غیرت و شرف ندارد .
        • هنوز جنگ ادامه دارد؟
        • مگر شما کی اسیر شدید ؟
        • مهر 1359
        • جنگ ادامه دارد . من در ماموریت بمباران هوایی اسیر شدم .
        • ماموریت شما چی بود ؟
        • بمباران پالایشگاه خانقین که با موفقیت انجام شد .
        • ............................................................ "
         
        بله جناب ساوانا ، این بانو در زمره زنانی ست که به قول این جمله زیبا  " زن با یک دست اش گهواره را تکان می دهد و با دست دیگرش دنیا را "
        به هر صورت عذر می خواهم ، ولی لازم بود این پست را بگذارم ، نه تنها برای شما بلکه برای تمام عزیزان دیگری که این گونه یک جانبه می اندیشند !
        پایدار باشید و شاد و سلامت .خندانک
         
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۲۱۵ در تاریخ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳ ۰۳:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0