صدای انتظار
یاد اشعار سهراب بخیر که می گفت صدا کن مرا صدای تو خوبست
بنده ی خدا چه می دانست دیگر این روزها انسانها همدیگر را صدا نمی زنند
چه می دانست این جماعت صدایشان را محبوس وایبرهای تلگرامی کرده اند
چه می دانست دیگر حتی کسی نمی پرسد کفش هایم کو
این روزها هیچ کسی پای رفتن به جایی ندارد
گل شبدر که چه عرض کنم دیگر حتی کسی بوی گل لاله را هم نمیداند
سبزینه ی آن گیاه عجیب برای امروزی ها لایک بیشتر حرفهای پوچ بی اعتمادیست
به گمانم دیگر حتی کسی از امروزی ها دلش نخواهد با دستان کسی به خواب رود
لمس صفحات بی انتهای اساتوسهایشان نیمه های شب را برایشان صبح جلوه می دهد
به گمانم دیگر کودکی در بطن وجود مادر متولد نشود
چراکه مادران امروز مسئولیتشان را در بی تاک به ارزانی فروخته اند
امواج سیاه اسارت ، بیماری بی کسی را برای مادران به ارمغان اورده
وافسوس
تب لت ، امید زندگانی مادران آینده ی ماست
نام ، بزرگ ، پدر در جنون عروسک های سرگردان قصرهای توخالی بی ارزش گشته
دیگر بهشت جاپای مادران نیست این روزها اپل را به مادران دهید
تا در بی خبری ، فاجعه ی خیانت پدران را لایک کنند
به گمانم منجی هم دلش نخواهد در میان جماعتی ظهورکند که همه شب
اسیر تانگوهای شیطانی در مرداب اندیشه های روشنفکریشان فرو می روند
افسوس که بی خدایی شعار فخرفروشی امروزی ها شده
آنکه نان ندارد و وایبر دارد دیگر حقی از عدالت جویی ندارد
آدمیان عدالت را در تمسخر پیجهایشان به لایک بازی گرفته اند
ان که تب لت و وایبر ندارد عقب مانده ی قرن نام دارد
نمی دانم آن که خدا را در لحظه هایش ندارد چه نام دارد؟!!
ای کاش بیاید آن روح نواز عدالت عالمگیر
تا بپیچد عطر صدای آمدنش در مجاز دنیای جوانیمان
بیا ای کسی که صدایت خوب است
شمیم
چه سروده ای چه دلنوشته ای احسنت برشما