سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 ارديبهشت 1403
  • روز شوراها
20 شوال 1445
    Sunday 28 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۹ ارديبهشت

      با من از کوچ نگو

      شعری از

      وحیده پوربافرانی

      از دفتر عَشَقه نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ آبان ۱۳۹۵ ۱۸:۴۶ شماره ثبت ۵۱۲۳۲
        بازدید : ۶۰۱   |    نظرات : ۲۵

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر وحیده پوربافرانی

      با من از کوچ نگو
      لحظه ی کوچِ پرستو سرد است
      تنِ من بی نفَست توده ی یخ
      سینه ام در غمِ تو معرکه ای از درد است
       
      با من از کوچ نگو
      که در اندیشه ی خوشباوری ام ردّی از
      کوچِ دلگیرِ پرستوها نیست
      ذهنِ من سبزترین فصل زمین است، ببین
      در رگ و ریشه ی من شوقِ بهاران، جاریست
       
      با من از کوچ نگو مردِ پریشان حالم!
      من از اندوهِ شبِ دور شدن بیزارم
      پا به پایِ دلِ هر ابر اگر دور شوی، می بارم
       
      لحظه ای حوصله کن، خوب ببین!
      بینِ ما فاصله کوتاهتر از ثانیه است
      تو اگر دور شوی از قلبم...
      من اگر دور شوم از نفَست...
      بختِ هر باغچه را دستِ خزان،.. خواهد بست
       
      من اگر دور شوم از تو شبی خواهم مُرد
      تو اگر دور شوی غصّه تو را،.. نه، هرگز!
      من به جایِ دلِ سرسختِ تو هم
      غصّه ها خواهم خورد
      تو اگر دور شوی جنگلِ رویاهامان
      رختِ پاییز به تن خواهد کرد
      تو اگر کوچ کنی، عشق هَرَس خواهد شد
      تو اگر دل به زمستان بدهی
      سوزِ راهی شدنت صبرِ مرا خواهد برد
      محضِ تنهایی من از هوسِ بال گشودن بُگذر
      غصّه ات را چه کسی بعدِ دلِ رنج کِشم،... خواهد خورد؟
       
      نازنینم تو بگو!
      چه کسی این همه جرأت دارد
      که در اندیشه ی سرمازده ات رخنه کند؟
      چه کسی غیرِ دلم می فهمد؟
      که تو در قلبِ کویرت نمِ باران داری
      تو که بر شاهرَگت ردِّ زمستان پیداست
      غیرِمن کیست بپرسد،.. که چرا بغض، فراوان داری؟!
       
      غیرِ من کیست بفهمد که چرا دلگیری؟
      تو چرا گاهی از این عالم و آدم سیری؟
      غیر من کیست تو را از هوس و وسوسه لبریز کند؟
      چه کسی می داند؟
      که چه با این همه اُخراییِ پاییز کند
       
      با تواَم، با من باش
      ساده از من نگُذر مردِ گریز!
      من همانم که تو را احیا کرد
      من همانم که برانگیخت شبی در تنِ تو، رستاخیز
       
      من همانم که تو را قبلِ همه فهمیدم
      در تنت داغ ترین وسوسه ها را دیدم
      من همانم که تو را جار زدم شهر به شهر
      روی تنهاییِ تو ابر شدم،... باریدم
       
      با تواَم نیمه ی من!
      ای که در زاویه ی نیم رُخَت، نظم، تماشا دارد
      کِی دلت با جگرِ سوخته ام قصدِ مُدارا دارد؟
       
      کِی تو خواهی فهمید؟
      که به قهرِ تو سزاوار شدن یعنی چه
      کِی دلت می بیند؟
      پیش چشمِ رُقَبا خوار شدن یعنی چه
      تو نمی دانی...حیف!
      که گرفتارِ غمِ یار شدن.. یعنی چه
       
      گوش کن همسفرم!
      با من از پیچ و خمِ جاده نگو
      با من از وسوسه ای پوچ که بر جانِ تو افتاده نگو
      با من از عشق بگو
      از شبِ کوچ و سفر،.. با منِ دلداده نگو
       
      با من از راه نگو، همقدمِ نیمه ی راه!
      راه ها بغضِ نفَسگیرِ مَنَند
      جاده ها قصّه ی بی فرجامی
      که تو را با همه ی طاقتِ تو،.. می شکنند
       
      ماهِ من، این همه تردید بس است
      هرچه دنیا به من و بغضِ تو خندید بس است
      بنِشین حوصله کن
      این همه دم نزن از دغدغه ی رفتن و کوچ
      بنِشین، با من باش
      که تو را بُرد به دنیایِ خیالاتی پوچ؟
       
      که پس از این همه با هم بودن
      ذهنِ معصومِ تو را از تبِ رفتن پُر کرد؟
      که پس از این همه جان کندن ها
      نانِ این قلبِ جهان باخته را آجر کرد؟
       
      چه کسی گفت علاجِ غمِ انسان سفر است؟
      چه کسی گفت غمت از همه کس بیشتر است؟
      بنشین، همسفرم!
      بنشین،.. چشمِ من و عشق تر است
       
      من فقط می دانم
      پشتِ هر آرزویی گرم به ماست
      جای تو پیشِ من است
      جایِ تو در دلِ من، جایِ همین دلهره هاست
       
      نکند دور شوی از نظرم
      نکند فکرِ پریدن باشی
      نکند نیمه شبی پنهانی
      هوسِ رفتن از این شهر کنی
      نکند با دلِ من سرد شوی،.. قهر کنی
       
      ماه من خوب ببین
      فصل، فصلِ غم نیست
      بُعدِ پروانگیِ عشق به جولانگاهِ
      سینه هامان کم نیست
      پایِ این رنج بمان، باور کن
      رفتن از پیله ی پیچیده ی "ما"، مرهم نیست
       
      من که می دانم تو
      زیر خاکسترِ خاموشیِ خود شعله ی "بودن" داری
      من که می فهمم تو
      از فراموش شدن بیزاری
      پس چرا دست به دامانِ پرستو شده ای
      پس چرا پایِ دلت می لنگد
      نکند دلزده ای باز،... نه... انگار که جادو شده ای
       
      خسته ام ماه ترین!
      خسته ام ای همه جا،.. یادِ تو همراه ترین!
       
      از همه همهمه هایی که تو را می خوانند
      از غمِ دغدغه هایی که مرا می شکنند
      از هرآن کس که مرا در نظرت کوچک کرد
      خسته ام عشقِ به هم ریخته ام!
      خسته از این شبِ سوزآورِ درد
       
      تو اگر میل به رفتن داری...
      تو اگر شوقِ پریدن داری...
      پایِ اندوهِ دلم ثانیه ای صبر نکن
      فکرِ کوچیدنِ خود باش نگو صبرت کو
      فکرِ باریدنِ بی وقفه ی این ابر نکن
       
      نازنینم! تو برو، راهی شو
      این تو و این همه راهی که تو را می خوانند
      ماهِ من! غصّه نخور، اشک نریز
      گورها ارزشِ اندوهِ مرا می دانند
      ۴
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۰۸:۰۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      درود بانوی عزیزم
      بسیارزیبا بود خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۱۰:۲۰
      درود بانو
      نیمایی بسیار زیبا و دلنشین خندانک
      فرحناز راسخ
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۰۶:۳۲
      درود بر شما عالى
      لیلا باباخانی (سما الغزل )
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۰۶:۳۸
      سلام بانوی مهربان
      به جرات می توانم بگویم این اولین نیمایی (واقعا نیمایی)بود که از شما خواندم و بسیار زیبا و استوار و وزین سرودی نازنین
      خندانک خندانک خندانک جان می دهد برای دکلمه کردن ....
      فرحناز راسخ
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۰۶:۴۶
      كپى كردم و چند بار خواندمش بى نظيره بانو خيلى زيبا و دلنشين 🙏🏻🙏🏻🙏🏻❤️❤️
      و دلم نيامد باز به صفحه شاعرانگى تان نيام و ازتون تقدير نكنم
      درود بر شما
      فرحناز راسخ
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۰۶:۴۷
      تقدير
      مجتبی شفیعی (شاهرخ)
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۱۳:۰۴
      سلام
      افرین و ممنون از شعر زیبایتان خندانک خندانک
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۱۴:۵۲
      درود برشما
      بسیارزیباست خندانک خندانک خندانک
      ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۱۶:۱۱
      سرکارخانم بافرانی، ، بانوی گرامی، سلام علیکم.
      ........................................................................
      بامن ازکوچ نگو، مردِ پریشان حالم
      من ازاندوهِ شبِ دورشدن، بیزارم
      پا به پایِ دلِ هرابر،اگر دورشوی، می بارم
      ..................................................................
      دستمریزاد بزرگوار.....بدونّ اغراق می گویم....درین وانفسایِ گفتن ونوشتن، به بهانه ی سبک های مختلف......یک نیماییِ زیبا وبدونِ نقص راخواندم......
      خسته نباشید...ولی(باپوزش) ...باوربفرمایید ...کسی چندان حال وحوصله ی خواندنِ اشعارِ طویل راندارد....گرچه....مفهوم باید به اتمام برسد......مؤید باشید انشاءا.......... خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      محمد علی سلیمانی مقدم
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۱۷:۳۷
      درود بر شما
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
      دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ۱۸:۱۷
      افرین بانو ...................زیبا می نویسید خندانک خندانک خندانک
      محسن سرمچ
      جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۶ ۱۲:۲۵
      درود بیکران خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      احساس شما بانو ستودنی است خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      اگر شعری باشد که با هر بیت به شما عشق می دهد و با خواندنش لذتی موفور میبرید,,چه غم از طویل بودن............
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      من اگر دور شوم از تو شبی خواهم مُرد
      تو اگر دور شوی غصّه تو را،.. نه، هرگز!
      من به جایِ دلِ سرسختِ تو هم
      غصّه ها خواهم خورد
      تو اگر دور شوی جنگلِ رویاهامان
      رختِ پاییز به تن خواهد کرد
      تو اگر کوچ کنی، عشق هَرَس خواهد شد
      تو اگر دل به زمستان بدهی
      سوزِ راهی شدنت صبرِ مرا خواهد برد
      محضِ تنهایی من از هوسِ بال گشودن بُگذر
      غصّه ات را چه کسی بعدِ دلِ رنج کِشم،... خواهد خورد؟ خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      وحیده پوربافرانی
      وحیده پوربافرانی
      يکشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۶ ۱۲:۱۲
      عرض ادب دوست بزرگوار
      ممنونم از امید و حمایتتون
      با شما هم عقیده ام در این زمینه
      بازهم لطفتان را سپاس بیکران خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0