سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403
  • شهادت استاد مرتضي مطهري، 1358 هـ ش - روز معلم
23 شوال 1445
    Wednesday 1 May 2024
    • روز جهاني كار و كارگر
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت

    ترم اول علوم آزمایشگاهی

    شعری از

    توحید ایرانی نژاد

    از دفتر لحظات تنهایی نوع شعر مثنوی

    ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۴۳ شماره ثبت ۴۴۸۷۵
      بازدید : ۵۲۲   |    نظرات : ۱۴

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر توحید ایرانی نژاد

    هفته ی قَبلم شد و آمد دوباره شنبه ای  
    شنبه ها رفت و ندارد بار برمن هفته ای !
    یا رَب این هفته دگر خواهم ببندم برکمر
     شال سعیی،آمده این دوره ی سُستی به سر
    تا که اندیشه بیامد نخل دانش کاشتم 
     یاد آن ساعت بخیر،خواب خوبی داشتم !
    این گذشت و بازهم برما خدا ثابت نشد 
    صد هُنرکرده کسی کاینجا بحق مُشرک نشد
    درکلاس عشق وعرفان و ادب وارد شدیم 
     شرح عرفان داد استاد و همه ناقد شدیم
    چونکه ازعشق سخن میبُرد استا بر زبان 
     جملگی احسنت گویان , نقد کردیم ناقدان
    روز سختي بود از صبح تا به شب آموختيم 
     بعد شام از خستگي سر بر مُتکا دوختيم
    روز یک شنبه بیامد برشُدیم ازخواب ناز
    روز را درسی نبودش، بلکه بود آواز و ساز
    نصف گشتیم چون رسید صبح دوشنبه پیش ما 
     نصف بودند درکلاس و نصف درخواب و صفا
    باز می لرزد دل و دست و زبان دانی چرا؟! 
    چونکه آمد  وقت  شیمی، آمده وقت بلا!
    ظهر چون بربست رخت و خواست عصری در رسد 
     فکر ناکردیم ما را خوابمان تا شب بَرَد!
    شب قرارم بود کز درسم خورَم پیمانه ای  
    آن شبم پُرکرد تا صبح بازی رایانه ای!
    روز چون بنمود رُخ برمن تو گویی زهر بود 
     زان سبب چون پا شُدم صُبحی نبود و ظهر بود!
    خواندن شرح بدن را خواستم چون صبح رسد 
     سال اتمامم شد ومن خوانده ام 10ازسه100!
    لرزش اندر این دل ودست و زبان باشد شدید  
     نابغه علت مجو،داریم شیمی با حمید !
    صد خدا را شُکر، کان ساعت بخوبی بگذراند 
     زان پَسَش هیچم به دست و پای لرزشها نماند
    چونکه آمد وقت بازی و جمیعاً مُلعبیم!  
     لیک با اندک اشاراتی نمودن،مُقنعیم
    سرتکان دادن در آن تاریکی از بهر غنا 
     خود دلیلی بهر استاد است: درک درسها!!
    روز چارهفته آن روز خوشی وخستگی  
     باز پایان یافت بآزادی پس پَربَستگی!
    روزهای باقی هفته ببستم عهد سخت 
     باشم اینجانب به نزد درس ،نی بر روی تخت
    لیک این ایام بُگذشت همچو یک برق سریع 
     همچنان طبق گذشته بودم از خواندن بَریء
    خورده شرحی بود از سیمای کل هفته ام 
     مخلص متن همین است : من از دست رفته ام...
    ۶
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۱۶
    خندانک خندانک به شعرناب خوش امدید خندانک خندانک خندانک
    زیبا قلم می زنید
    امیدوارم موفق باشید خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    عباسعلی استکی(چشمه)
    جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۴۵
    به شعر ناب خوش آمدید خندانک خندانک
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۴۹
    درودبر شما
    خندانک خندانک
    حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
    جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۳۸
    درود بزرگوار.. خندانک
    خندانک خندانک
    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
    جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۱۶
    خندانک خندانک خندانک
      مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
    جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۳۱
    خوش
    آمدید
    خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    صفیه پاپی
    جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۲۷
    .............. خندانک خندانک خندانک .........
    درود بر شما خندانک
    به شعر ناب خوش امدید خندانک خندانک خندانک

    ...........‌.‌.. خندانک خندانک خندانک ...........
    هدیه به اهالی خوب شعر ناب:
    عتیقه‌فروشی، در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد.
    لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری! آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یک درهم.
    رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
    عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.
    رعیت گفت: امکان ندارد! من با این کاسه تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه ام فروشی نیست!
    یادمان باشد:
    “همیشه نباید راه حل خود را بهترین راه حل دانست.”

    بابک فغفوری (پور)
    جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۰۹
    خندانک خندانک خندانک
    وحید کاظمی
    شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۰۳:۳۵
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    درود بر شما
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    به شعر ناب خوش اومدید بزرگوار
    توحید ایرانی نژاد
    شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۵۳
    بزرگوارید خیلی ممنون خندانک خندانک
    مصطفی سالاروند(سالار)
    شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۴۸
    زیبا و روان بود خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0