سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        طالب یار

        شعری از

        مهران کیانی

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۴۴ شماره ثبت ۴۴۶۱۱
          بازدید : ۴۵۸   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهران کیانی
        آخرین اشعار ناب مهران کیانی

        ما طالب یاریم و برون از سه زمانیم
        ما مستی خود نیز ندانیم که دانیم
        هر روز غمی بر دل ما ریشه دواند
        ما در دل غم عیش و طرب نیز توانیم
        چون پرده ی غیرت به رخ ماه کشیدیم
        تاریکی شب را به رخ خور رسانیم
        بی روی مه ای وای لب جام گزیدیم
        جامی ز می غم که بماند چو که مانیم
        چون در دل غم جوهر شادی است فراوان
        حقا که جوانیم و جوانیم و جوانیم
        از ماه گذشتیم و به خورشید رسیدیم
        ما چون که صبوریم همی سنگ گرانیم
        مهران شده پر مهر، نداند به چه حالیست
        ما مستی خود نیز ندانیم که دانیم
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        وحید کاظمی
        سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۲۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۲۹
        .............. خندانک خندانک خندانک ..................
        زیبااااا بود خندانک خندانک خندانک
        هزارااان درود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ............... خندانک خندانک خندانک ...........................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        کوهنوردی در شب و تنها قصد فتح قله ای بلند را داشت که ناگهان پاش لیز خورد و سقوط کرد طناب او مانع افتادن او به زمین شد او در حالی که بین زمین و آسمان معلق بود گفت:خدا کمکم کن؛ندایی شنید که میگفت:طناب رو ببر؛مرد با تعجب پرسید:چیکار کنم!؟ صدا گفت:طناب رو ببر مگه به من اعتماد نداری؟مرد گفت:دارم اما...؛مرد طناب رو نبرید فردا اخبار اعلام کرد امروز گروهی که برای کوهنوردی رفته بودند جسد مردی رو پیدا کردند که یخ زده بود در حالی که فقط یک متر از زمین فاصله داشت!‏
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۱۹
        افرین
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0