سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 22 ارديبهشت 1403
    4 ذو القعدة 1445
      Saturday 11 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۲۲ ارديبهشت

        گلایه ای عاشقانه

        شعری از

        مجتبی شه ستا

        از دفتر دل نوشته ها ! نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۱ شهريور ۱۳۹۳ ۰۲:۱۵ شماره ثبت ۲۹۹۲۵
          بازدید : ۷۶۰   |    نظرات : ۴۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مجتبی شه ستا

        گلایه ای عاشقانه !
        در یکی از روزهای زمستان که خیلی شبیه بهار بود من مانند عاشقان خوشدل و مهربان قلبم را با احتیاط در دو دستم گرفتم و با تبسمی کودکانه آن را به تو تقدیم کردم.  تو آن را گرفتی، نگاهش کردی و خندیدی.
        فهمیدم ، به سادگیم خندیدی!
        و این همان دامی بود که روزگار برای رام کردنم اندیشیده بود......
        ..... و من دیگر دلم را ندیدم.
        خوب من !
        چشمانم را بیاد داری ؟ تمنایی داشت که تنها تو می دانستی. اما تو، مرا با من، رهسپار کردی تا مرز بی فروغ تنهایی و در همین کوچه ها بود دوست داشتن را گم کردیم. مــن در خـیـابـانـی گُــم شـدم کـه تـــو دسـتِ خـداحـافـظـی را تــکـان دادی.
        مهربانم !
        ای کاش می دانستی که چگونه ثانیه های بی تو بودنم، دقیقه می شوند.
        ای کاش می دانستی که چگونه بیقرار توام.
        بیقرار تویی که لحظه ای از عمرت را به سال ها خواستنم ندادی . بیقرار توام که واژه ی انتظار را برایم همیشگی کردی و خسته ام از همیشه ای که همیشه تو را در آن نخواهم داشت.
        کاش می دانستی به جنونم می كشانی وقتی كه در تكرار كوتاه یك دیدار به رفتن می اندیشی .
        رفتن یعنی ، وداع با چشمان مهربان و آرام تو و غرق شدن در گردابی از اندوه و غم .
        رفتن برای من همیشه تلخ و دردناك است. و من نمی دانم تو چرا این قدر دیر آمدی و زود می روی ؟
        من برای رسیدن به تو ، از خود نیز گذشته ام.
        دلم به وسعت چشم های عاشقت تنگ است.
        دلم می خواهد فقط برای تو خطر کنم ولی ، تو راه را به دشواری بر دل من می بندی. بی خبر می گذری
        و به دلتنگی من می خندی !!
        اما می دانم که روزی باز خواهد آمد تا دوباره بغض هایم را به ابرها ‌دهم و قلبم را از نام تو پر کنم. و بدان آن زمان باران که ببارد ، آواز قلبم شنیدنی است خوب من .
        ۹
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0