سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        یک غزل و یک زلال

        شعری از

        ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        از دفتر زلال نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۲ ۲۳:۲۵ شماره ثبت ۱۸۲۴۵
          بازدید : ۶۴۱   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )
        آخرین اشعار ناب ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        پرنده ي حرم (غزل)

        آقا !  دلم   بـراي  حـرم   تنـگ   گشتـه  است

        پايــم  بدون  حسّ  شما  لنـگ  گشتـه   است 

        چــونان  كبـوترم  كه  پـرش  را  شكستــــه اند

        يا  آهويي كه  زخمي  يك  سنگ  گشته است

        اشكم  صــداي  عطـر  تـو  را  داد  مـــي كشد

        آهم به  ناي تشنه ،خوش آهنگ  گشته است 

        ديگر  زمان ،  زمانــه ي  مـاه  و  پلنـگ  نيست

        اظــهار   عشـق  بـر  غــربا  ننگ  گشته است 

        ديـدي  دران  حـوالــي  اگـر   دست  و  پـا زنان

        قلبي  ز  نصف  واشده  خـونرنگ  گشته است 

        حتما ً  منـم  ،  پرنده ي  هجــران  كشيــده ات

        بـاري  دلـم  بـراي  حــرم  تنـگ  گشتـــه است

         

         

         

        واژه ها حیران توست (زلال)

        .

        خواندم از انسانی ات

        قصّه ی طوفانی  و  بارانی ات

        ای امیر ِ  بی نهایت ، هشتمین  در مـاورا!

        مانـده ام از آسمان گردانی ات

        سیر ِ  آبادانی ات

        حُسن ربّ العالمین

        بــر خـداونـد  ِ  خداوندان قـرین

        زاهدان  را درب  نور و عارفانی  را  حضور

        اسوه ی مهر و محبّت بر زمین

        پس تویی ای راز دین!

         .

        حیرتم افزون گشت

        جام دل در سوگ تو پرخون گشت

        کورهـا  آنـدم ، تو را  نشنـاختند  و  تـاختند

        زهر تهدید از خطا بیرون گشت

        دیده ها جیحون گشت

         .

        باز می گریم به خود

        بی سر و ناساز می گریم به خود

        کاش اکنون چون تو یار ِ  مهربانی داشتم

        بشنو! با آواز می گریم به خود

        باز می گریم به خود

        ناله ها پر می کشند

        بر محبّت هایتان سر می کشند

        ناگهان قربانی  ِ  طرز نگاهت می شوند

        تا لبانم اشک را تر می کشند

        عکس دلبر می کشند

        واژه ها حیران توست

        سطرها  زیبنده ی  پیمان  توست

        عشق  بادا  نا تمـام  و عـاشقی ها  مستدام

        این«زلال»،آهوی سرگردان توست

        جاری چشمان توست

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0