سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        روان رنجوری هایم

        شعری از

        آروین محمدی

        از دفتر شعرناب نوع شعر موج نو

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲ ۱۰:۳۴ شماره ثبت ۱۲۷۸۹۴
          بازدید : ۳۵۴   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آروین محمدی

        صدای ارسالی شاعر:
         
        با تمام روان رنجوری هایم
        چند متری بیشتر فاصله نداشتم
        هیچ روان شناسی نفهمید؛ 
        اما خودم خوب می دانستم...
        علت افسردگی ام
        نداشتن اوست
        سبب وسواسم... 
        هرلحظه تصور کردن او
        سبب دو قطبی بودنم... 
        افکار کشندهٔ او
        موجب تشدد اضطرابم 
        دیدن چشمان او
        باعث اختلال هویتم 
        بی توجهی های او 
         
        بی اشتهایی ام 
        لکنت زبانم 
        بی خوابی هایم
        خجالتی بودنم
        لرزیدن های نصف شبم
        حمله های قلبم هنگام خواب 
        جنونم... 
        همه اش او... 
        یک چیز دیگر
        که هیچ کس نمی داند؛ 
        اما به شما می گویم... 
        گاه فراموش می کنم 
        خودم کیستم 
        و کل هویتم می‌شود... او! 
         
        بنگرید...
        چقدر سادست...! 
        اگر این چند متر فاصله نبودُ
        او در آغوشم بود 
        من سالم ترین انسان دنیا بودم؛ 
        حاضرم قسم بخورم! 
        این مردم هم... 
        دیوانه مرا خطاب نمی کردند 
        هیچکس نمی فهمد من را! 
        بعضی شب ها
        چند ساعتی... 
        کنار دیوارخانه شان می نشینم
        تا نزدیکش باشم! 
        هر چه می‌خواهند، بگویند؛ 
        این کار دیوانگی نیست! 
         
         
         
         
        [ خودم میدانم 
        من دیوانه نیستم!
        مردم شهرم... 
        آن قدر مرا دیوانه خطاب کرده اند؛ 
        گاهی خودم هم شک می کنم! 
        به اصرار خانواده ام 
        دارو هم مصرف می کنم
        می ترسم...! ] 
         
         
        [ این شعر مبنای روانشناسانه دارد
        بر اساس زندگی فردی در شهر من...
        (البته با اغراق)] 
         
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ ۱۸:۴۴
        سلام پسر خوب.. خندانک
        از چه درد جانکاهی نوشتی.. تلخ و تاثیرگذار.. خندانک
        بنظرم اینچنین در حصار کسی بودن یعنی دچار زندگی نباتی شدن.. خندانک
        موفق باشی مشاور دغدغه مند.. خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ ۲۳:۱۰
        به خلاصه کتاب بیشتر شبیه است تا شرح حال یک بیمار خندانک
        فرامرز عبداله پور
        چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ ۱۳:۳۲
        درود
        زیباودلنشین سروده اید
        ⚘🌺❤🙏
        رقص قلمتان ابدی
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0