سه شنبه ۱ خرداد
|
|
پاییز اگر عاقبت خویش بداند
بر رویش بستان نکند چشم چرانی
|
|
|
|
|
بیا شوریدگی حاصل بسازیم
بیا از عشق آب و گل بسازیم
درخت عشق ما قامت بلند است
بیا در شاخه اش منزل ب
|
|
|
|
|
رفتم در میخانه دیدم قدح و جامی
|
|
|
|
|
باغبان سارق انگور ز تاکستان است
|
|
|
|
|
بش دیقه دِدیر دُوز بیر اولاخ ذیکره خییالین
خوش گل دمیسن ایندی کی گلدیرگئجه یارین
|
|
|
|
|
ماهی به دریا می زند ، شاید دلی دیوانه شد.
|
|
|
|
|
یک صبح بخیر ساده تقدیم تو شد
|
|
|
|
|
منم آن کویر
که به باران گفتهام:
دوستت دارم!
آری؛ دوستت دارم
و دیگر،
بر من نبارید
و تنم خشکید
|
|
|
|
|
هزار لحظه، همزمان ز من تردّد کرد...
|
|
|
|
|
بالم را
وعیدِ فراغ بدادی
اما ...
|
|
|
|
|
آب میشه قند توی دلم
می بینم روی ماهتو
امروز برام فرق میکنه
میخوام بیام کنار تو
شاخه گل سرخ می بر
|
|
|
|
|
خداوندا غم دل با که گویم اگر یار نباشد.....
|
|
|
|
|
دو گرگ زیر ابروهات
به دنبال دل میشم
به چنگ آورده ای میش و
دریده سگ ، شبانم را
|
|
|
|
|
مانده ام چه عذابی میشد ،
اگرنبود داغیِ خورشید
|
|
|
|
|
جوشَنَش را کنده فریادم ، زبونِ خان ترس
|
|
|
|
|
بند دل را چشم زیبایت به منزل می کشد
|
|
|
|
|
ای قلم دارم مناجات دلی یاری بکن
عاشقانه یک غزل را از دلم جاری بکن
جای جای زندگی سرشار عشق وعاطفه
|
|
|
|
|
هم مدرک و زور و اعتباری پارتی
|
|
|
|
|
تردید احساس عجیبی نیست
من دور موندم از خودم انگار ...
|
|
|
|
|
دارد
روی دستانِ واژه
جان می سپارد
سکوت
|
|
|
|
|
ای قوم فرو خفته، به دامان تقلب
ای رشد و نما یافته با خوان تقلب
یک عمر شنیدیم شما
|
|
|
|
|
گفتم که به ذات خویش زیباست!
|
|
|
|
|
ای که گفتی آسمان را دارم اما بال؛ نه
چون عقابی خسته هستم؛گرچه بی چنگال؛ نه!
ای که گفتی اصل ز
|
|
|
|
|
دل و عقل و دین و ایمان همه بر سرِ تبانی
تو ببین مرا سر آخر به کجا که می کشانی!
|
|
|
|
|
با ائتلاف دغدغه هایم تمام شب
|
|
|
|
|
هرچند که در شهر دلم تاج سری
|
|
|
|
|
خسته از یک انقلابم ،خسته از دینم نکن
|
|
|
|
|
یهو بخود می آیی و می فهمی ،
دیگه دیره
|
|
|
|
|
از نطفه ی سگ وام میگیرم
از زخم ِ خود سر سام میگیرم
آه چپق را کام میگیرم
بر دار ِ شک آرام می
|
|
|
|
|
نبش قبر می کنیم
خاطره ها را
زخم ها
گوربه گور می شوند
✍
شیدا_شهبازی
📚
خوشه_خوشه
|
|
|
|
|
می ترسم پشت سرمو
برگردم و نگاه کنم
حتی اگه خودت باشی
دوباره اشتباه کنم
|
|
|
|
|
تورویای غمآلود غروب تلخ پاییزی...
|
|
|
|
|
کلاغ ها
شاخه ها را
بُریده اند...
|
|
|
|
|
کلاف سردرگمی شده ام این روزها ...
|
|
|
|
|
در این دنیا که هر دم دل
به اندوهی گرفتار است
غمی شیرین به نام عشق
به جان ما پدیدار است
|
|
|
|
|
خداوندا غم دل با که بگویم اگر یار نباشد......
|
|
|
|
|
شب تاریک و سیاهی
به تمنا گذری کرد
ذهن بی خاطره پیمود
قلب بی عاطفه فرسود
مرغ تنهای قفس
دگرش هیچ
|
|
|
|
|
راه گم کرده و در وقت پگاه آمده ای !
|
|
|
|
|
*
"همسفر با ماه"
گفتمش کمتر برو با دشمنان همراه باش
خواه رسوا ،خواه گمراه، اندکی در راه باش
|
|
|
|
|
به پاس روز بزرگداشت جناب سعدی و درگذشت جناب سهراب سپهری
|
|
|
|
|
شیخچپاول نمود گندهترین مال را
|
|
|
|
|
وقتی چلچله ها سر می دهند
نغمه ی عشق را
بر سر شاخسار سرسبز
چنار و نارون ها....
|
|
|
|
|
تو با خیالِ قشنگت ترانه ی من باش
کمی بگو و بخند و فسانه ی من باش
|
|
|
|
|
گفته بودی زود می آیی ولیکن دیر شد
روزگارم غم گرفت و آسمان دلگیر شد
|
|
|
|
|
سنله یارانمیش هامی پیدا اولوب
سنله سو توپراقدی توانا اولوب
|
|
|
|
|
از سکوت
ترانه ای خواهم ساخت
|
|
|
|
|
باز هم تنها شدی و یاد ما افتاده ای؟
|
|
|
|
|
در پیش چشمهایم دنیا شده سرابی
|
|
|
|
|
تو نیستی که ببینی به یادتم شب و روز
که از فراغ روی تو در عذابم همه روز
|
|
|
|
|
شاید پرستش یک نقاب از لذتِ دیدارِ توست/شاید خدا هم یک سراب از لمسِ رازآلودِ توست
|
|
|
|
|
پیله کن پنجره سمت خیابانت را
|
|
|
|
|
زمان تجرد:
سرِ جالیز، هر شب تا سحرگاه
ز درد بی زنی، هی میکشم آه
به یاد دلربایی در دل شب
چو بُز ز
|
|
|
|
|
سینه ستبر
در آستانه باد های بُرّان
تن عریانِ زخمی
وصله های نَچسب
|
|
|
|
|
گر چه اکنون به دلم غمگینم
لیک در صورت و حال شیرینم
غم از دل ببرد جلوه یار
هستیم را چو در او
|
|
|
|
|
تو را باید کمی احساس میکردم در آغوشم
|
|
|
|
|
دو عالم را خدا وقتی بهم دوخت
به آدم لذت قنوت
دو عالم را خدا وقتی بهم دوخت
به ادم ابجد نه مکت
|
|
|
|
|
جانم جهان آبستن رنج است
قیل است و قال است و غم و فریاد
اینجا تمام روز تاریکی است
دل در پی فانوس ب
|
|
|
|
|
بیهوده نیست بودن و بیهوده نیست عشق
پروانه باید بود تا دانی که چیست عشق
|
|
|
|
|
در فراقت
چون بومهِن میلرزد
دست و دلِ پاهایم ...
|
|
|
|
|
شب تمام است و دل پیر فلک برنا شد
|
|
|
|
|
ابتدا
کلمه بود چشمانت
حالا
شعله میکشد شعری
لا به لای سینه ام
✍
شیدا_شهبازی
📚
خوشه_خو
|
|
|
|
|
قبلاً فکرمیکردم ،
اگر زارعی نیستم دراین دنیا ،
لااقل یه باغبونم
|
|
|
|
|
شاه ِ کمان ِ پشت ِ پلکِ تو
بیرون کشیده از صدف در را
آغاز کن با سمفونی هایت
مدهوش کن کیهان کلهر را
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۳ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |