سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    اصلاحی افسانه بازسازی سایه های واقعی نگاره هفتم
    ارسال شده توسط

    مازیارملکوتی نیا

    در تاریخ : جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ ۰۴:۰۲
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۰۸ | نظرات : ۶

    نگاره هفتم
    باور
    باور
    آروم آروم/ داشت مه غلیظ و مرطوب از بین میرفت /نسیم ملایمی که می اومد هم داشت به نرمی ناپدید میشد /نه گرم بود و نه سرد /زیر پاهاش نرم تر از قبل شده بود /نه خیلی / اما انگار داشت روی ماسه های بادی و روان لب ساحل راه میرفت /انگار گردو غباری توی چشمهاش رفته باشه /به اجبار چشمهاش رو بست /سوزش عجیبی حس میکرد /همینطور که چشمهاش رو می مالید / اشکی که به شدت ازش روان بود رو با آستین لباسش پاک کرد /بین پلک زدنهاش چیزهایی نامفهوم رو میدید /تقریبا مطمئن بود که وقتی چشمهاش رو باز کنه با چیز باور نکردنی دیگه ای مواجه میشه /احساس سوزش کمتر شده بود /با اینکه میدید اما /باورش سخت بود براش /ستونهایی بلند که تا سقف بالا رفته بودند /ستونهایی از جنس همین شن ریزه های زیر پاهاش /با ترس به یکی از ستونها دست زد /چیزی به سختی سنگ و از هـمون جنسی که حدس زده بود/چیزی به زبری سمباده /دستش روبه آرومی عقب کشید / اینجا سالنی با شکوه بود /با ابعادی بی انتها /واقعا انتهای سالن رو/ حتی اگر ستونهارو برمیداشتی هم نمیشد دید / سالنی که معلوم نبود /با چه منبعی نورانی شده /سقفی به ارتفاع حدود ده متر یا بیشتر /سقفی از جنس سنگهایی /که به وضوح /مثل آینه /تمام اجزاء ریزروی زمین رو نشون میداد /حتی در اون ارتفاع /شروع به را رفتن کرد همونطور که خیره به سقف بود /یک چیز عجیب دیگه /اون راه میرفت/ ولی تصویر اون در سقف بدون هیچ حرکتی بهش خیره مونده بود /چند قدم برداشت /تصویر درون سقف طوری نگاهش میکرد که انگار میخواست باهاش حرف بزنه /وحشت ؟/از وقتی وارد این محیط شده بود تنها کلمه ای که دیگه براش معنی نداشت همین کلمه بود /تقریبا قبول کردده بود شرایط این محیط رو /به تصویر نگاه کرد که حالا از جای اولی که حرکت کرده بود /حدود 7 قدم عقبتر از اون مونده بود /خواب ؟/نه این خیلی بدتر از یک کابوس بود /اتفاقاتی در واقعیت از جنس فرا واقعی /به سمت جایی که تصویر روی سقف بلند ایستاده بود رفت /تصویر کاملا زنده بود /تصویر خودش بود وقتی به سمت جای اول برگشت فهمید که مثل تصاویر درون آینه /همه چیز در حال جابه جاییه /بجز تصویر خودش که انگار توی جای اول بدون حرکت یخ زده بود و با حس خاصی به ماطب زل زده بود /انگار یهو ترسید /همونطورکه تصویر بهش نگاه میکرد به سمتی شروع به دویدن کرد /تصویرش توی آینه سقف بلند جا موند / بهش زل زده بود /هونجا ایستاد /فریادی که از ناتوانی زد/ بجز تمام وجود خودش انگار /تمام ذرات این سالن رو لرزوند /از جون من چی میخوای ؟/صدا به تمام ستونها خوردو با طنینی تکراری /هزاران برابر شد و به سمتش اومد /تصویر درون سقف آینه ای /به آرومی /با صدای خود ماطب گفت /اجازه دارم حرکت کنم ؟ /باورش نمیشد /این صدای خودش بود که می اومد /بدون هیچ طنینی در این فضا که کوچکترین صدایی رو انعکاس میداد /انگارتصویرش که در سقف افتاده بود در چند قدمیش باشه و باهاش حرف بزنه /صدای شفاف /آرام /قوی و بدون انعکاس /در صورتی که در صورت واقعی بودن این صدا باید از حدود ده متر یا فاصله ای حتی بیشتر از این بهش میرسید /ماطب با ناباوری سوال کرد /اجازه ؟/تصویر جواب داد /بله /بگو که اینها همش یه خوابه /به محض اینکه ماطب اینرو پرسید/ دوباره با سوال تصویر به خودش اومد/ اجازه دارم حرکت کنم ؟/ماطب فریاد زد /لعنت بهت هر کاری میخوای بکن /من ازت نمی ترسم موجود .../هر چی که هستی /تصویر به همون متانتی که بود حرکت کرد/ بالای سر ماطب رسید/درست به مکانی اومد که اون ایستاده بود /ماطب اینقدر سخت بالا رو نگاه میکرد که تو همین فاصله کم هم گردنش به شدت درد داشت /سعی کن باور کنی /من کاملا در اختیار تو هستم /من در این سقف  هر کاری که ازم بخوای میتونم به جای تو انجام بدم /چیزی شبیه به بعد دوم تو /یا هر چیزی که دوست داری باورش کنی /اینها جمله هایی بود که از دهان ماطب /که در سقف شیشه ای بود در می اومد /با صدای خودش /باور کردن این شرایط یک سمت بود/مشکل این بود که حتی یک کلمه از این حرفها رو ماطب تقریبا نمی تونست در ذهن خسته اش معنی کنه /بعد دوم من ؟/این سوال لبخندی ترسناک رو به لبان تصویر نشوند /میخوای شروع به حرکت کنی تا با هم حرف بزنیم ؟ /من نه /ولی گردن تو اگر بیشتر از این بخوای /تو این ارتفاع به من نگاه کنی /قطعا مشکل پیدا میکنه /سرش رو پاییـن انداخـت ماطب /پیشونیش تیر میکشید /باور نمیکرد که تصویر خودش باهاش در حال حرف زدنه /اما بود /تصویر گفت /نمیخوای بدونی کجا هستی ؟/این چیزهایی که میبینی و برات اتفاق می افته چطور اینقدر واقعی هستن ؟/چطور من باهات حرف میزنم ؟/ماطب با تعجب نگاه میکرد / تو خیلی ترسو هستی /اینها چیزهاییه که از این به بعد می خواهی /آرزوهایی که در آینده خواهی کرد /این راه /درواقع مسیر رسیدن تو به خواسته هاته /میتونی بفهمی در آینده آرزوهایی کردی که حالا داره اتفاق می افته ؟/بعید میدونم /تو در آینده این آرزو ها رو کردی /این خواسته ها رو /تصویردرون سقف/ جملاتش رو مثل رگباری از تگرگ به مغز ماطب می بارونـد و ماطب انگار از قبل هم گیج تر شده بود فقط نگاه میکرد /تو در آینده وقتی به حال نگاه میکنی با یک انسان بی لیاقت رو برو نمیشی /بلکه با موجود بلندپروازی مواجه میشی که با خواسته هاش نه فقط خودش رو بلکه خیلی چیزها رو تغییر داده /میدونم نمیفهمی معنی این جملات رو /باید حرکت کنیم /اجازه میدی؟/ماطب با صـدایی که از تـرس و تسـلیم لبـریز بود جـواب داد /باید من اجازه بـدم ؟/از این به بعد / اینجا/در هر موردی تو تصمیم میگیری / اجازه میدی /اینجا محال برای تو وجود نداره /به راه افـتاد در حالـی که کاملا حواسش به حرکت کردن تصویردرون سقف بود /دوباره /توی ذهنش تصویر اون بانوی با عظمت و محیر العقول شکل گرفت /تلاش کرد تا اسمش رو به یاد بیاره /هاتونه /این صدا از دهان تصویر بیرون اومد /خودت رو خسته نکن /فقط کافیه بخوای از این به بعد تا داشته باشی /هر چیزی رو /بعد از شنیدن این کلمه هایی که مثل پتک به تک تک سلولهای گیج مغزش میخورد به تصویر گفت /تو فکرهای منو میخونی /بهم بگو اینجا کجاس؟/به زبون آوردن اسم اینجا از حدود اختیارات هاتونه هست /اما/اینجا دنیای خواسته های توئه /هر اون چیزی که اراده کنی /درحالی که میشند جواب تصویرش رو احساس سرگیجه میکرد /انگار تمام اعضای درونی اون داشت از دهنش خارج میشد /اینجا خوابه ؟/وقتی این رو از تصویر پرسید /باز تصویر سر جای خودش ایستاد /جواب داد /تعریفت از خواب چیه ؟/دنیای غیر واقعی ؟/و از کجا تشخیص میدی که وقتی برای استراحت روزانه پلکهات رو روی هم میگذاری /آیا بیدار میشی و یا میخوابی /کدوم واقعیته /دنیای اینور پلکهات یا اون سمتش ؟/البنه به نظر میاد دنیای آزار دهنده قبل از استراحت قابل کنترل تر و قابل لمس تره /درسته ؟/به همین دلیله که فکر میکنی واقعیت اونجاس؟/ماطب با حالتی از هم پاشیده با سر اشاره به تایید کرد /تصویر ادامه داد /اسم رنگ قرمز چرا قرمزه ؟/تا به حال بهش فکر کردی ؟/طیف رنگی رو که تو قرمز میبینی در تجزیه ذهن انسانهای دیگه چه رنگیه واقعا؟/این یک تعریف کلی از جانب آدمیزاد برای شناسایی اطرافشه /واقعا کسی نمیدونه بقیه انسانها طیفها رو چه رنگی می بینند /تصویر سکوتی معنی دار کرد /بعد از چند لحظه انگار میخواست تیر خلاص به ماطب بزنه ادامه داد /میبینی اینجا چقدر روشنه ؟/ میتونی منبع نور رو تو این سالن پیدا کنی ؟/ماطب نگاهی به اطراف کرد و گفت /نه /این نوریه که تو باورش داری و میخوای که اینجا رو روشن کنه /این باور توئه /چیزی که از این به بعد باهاش آشنا تر میشی / در باور حتی نیاز  به دلیلهای فیزیکی نیست /از اینجا به بعد میفهمی که میتونی تعریفها رو در باورت عوض کنی /اونچه که تو میخوای /با کنترل و اجازه کامل خودت / مثل شرایطی که اسمش رو دنیای خواب گذاشتن انسانها /فقط به این خاطر که نمی خوان یاد بگیرن که کنترلش رو به دست بگیرند /اینجا دنیاییه که تو هر چیز رو /همونطور که میخوای /خواهی داشت /نه اونطور که قرارداد بسته شده که قبولشون کنی /ماطب گیج و گنگ بود /خواست برای راحت شدن از دست این موجودی که اصلا معلوم نبود چیه به هاتونه پناه ببره /به محض اینکه ارداده کرد هاتونه رو صدا کنه/ تصویر دوباره گفت /لزومی نداره /من به تو آسیب نمیزنم /فقط سعی کن اینجا رو باور کنی /با تمام وجودت /توانایی نوع بشر به قدری زیاده که اگر به تمامش پی ببره /دیگه به این شکل زندگی نباتی نیاز نخواهد داشت /در آفرینش حل میشه /تبدیل به هیچ میشه/ تبدیل به همه چیز /به اصلی ترین چیز /اونقدر قدرتمند که حتی دیگه نیازی به چند حساس معمولش نداره /حس لمس کردن /بوییدن /شنیدن وبقیه احساسی که فقط کار پذیرفتن قراردادهای فریبنده انسانها رو راحت تر میکنن /در واقع یک نوع دروغ رو برای باور کردن ذهن انسان به تصویر می کشن /نمیفهمید چی می شنوه /ولی واقعیت این بود که از توی این جمله ها چیزی شبیه به نوری به قلبش وارد میشد که انگار اونرو وادار میکرد از پوستش خارج بشه/با تمام ناباوری /دوست داشت باور کردن این جمله هارو از عمق وجودش /خب تقریبا سفر من با تو تموم شد /حداقل در اینجا/باور کن /این بزرگترین مفهومه آفرینشه/وقتی اینرو گفت تصویر /ماطب تازه متوجه شد که سالن به پایان رسیده و به دربی بلند رسیدن که بلندیش چندین برابر قد ماطب بود /دربی از جنس چیزی شبیه به گدازه های خارج شده از آتشفشان /دربی که با این گدازه ها ساخته شده بود گویا تا مواج باشه روبروی چشمهای جیرت زده ماطب /خودش رو در گدازه ها می دید /به بالا نگاه کرد حالا از تصویر هیچ اثری نبود/ وقتی به عقب برگشت/ تا فاصله کوتاهی از جایی که ایستاده بود /مطلقا سیاهی بود /سالن بزرگ که تا چند ثانیه پیش ازش عبور کرده بود محو شده بود /کاملا ناپدید شده بود /چاره ای جز رفتن نبودگویادوباره /دستش رو با ترس به سمت گدازه ها بلند کرد /تعجب نداشت / قبل از رسیدن دستهای اون به تنه درب شروع به باز شدن کرد اون دروازه بزرگ و غیر قابل دسترس / چیزی که روبروش بود اینقدر زیبا و فریبنده بود که بدون ترس از واقعی /یا غیر واقعی بودنش /چشمهاش رو بست و به سمتش /در اونسوی درب روان شد /باور /کلمه ای که با تمام وجود می خواستش /اما /آیا قرار بود به باور برسه ؟

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۷۹۷۳ در تاریخ جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ ۰۴:۰۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
    جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ ۱۶:۰۳
    درود بر شما استاد عزیز خندانک
    مازیارملکوتی نیا
    مازیارملکوتی نیا
    يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۱۳:۳۷
    سلام رفیق خوبم
    ممنونم که خانه من بنده را مزین فرمودید
    درود بر شما
    ارسال پاسخ
    لیلا باباخانی (سما الغزل )
    شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۱۷:۵۴
    سلام و هزاران احسنت
    استاد بزرگوارم
    خندانک خندانک خندانک توصیفات عالی ...... خندانک
    مازیارملکوتی نیا
    مازیارملکوتی نیا
    يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۱۳:۳۸
    خواهر سلام
    سپاس از مرحمت حضور بزرگوارنه شما
    امیدوارم لذت برده باشید
    ارسال پاسخ
    فرشته مینودری
    شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ ۲۲:۵۲
    وای وای وای
    عاللللللللی دیونه کنندس
    در باور حتی نیاز به دلیلهای فیزیکی نیست /از اینجا به بعد میفهمی که میتونی تعریفها رو در باورت عوض کنی /اونچه که تو میخوای /با کنترل و اجازه کامل خودت / مثل شرایطی که اسمش رو دنیای خواب گذاشتن انسانها /فقط به این خاطر که نمی خوان یاد بگیرن که کنترلش رو به دست بگیرند /اینجا دنیاییه که تو هر چیز رو /همونطور که میخوای /خواهی داشت /نه اونطور که قرارداد بسته شده که قبولشون کنی
    قابل وصف نیست .شما جادوگرید
    مازیارملکوتی نیا
    يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۱۱:۴۲
    سلام
    اگر خداوند ببخشه این جسارت من بنده رو ،عرض میکنم،من خواننده در محیط مجازی و واقعی بسیاری دارم .
    اما نوع لطف شمادر تمجید ...؟به همین اندازه از بی آلایشی شما نمیتونم ولی بینهایت از لطفهاتون سپاسگزارم
    امیدوارم لذت ببرید
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0