سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        فلسفه ای بنام دوست داشتن
        ارسال شده توسط

        حمیدرضاابراهیم زاده

        در تاریخ : سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ ۰۳:۳۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۰۵ | نظرات : ۱

         
         
         
        بزرگترین و محال ترین خواسته ی بشریت جاودانگی است
        انسانها برای جاودانه شدن و خدایی خود، دوست دارند عزیز بمانند
        از این رو جانشین خداشدند
        چون خدا این غریزه و فطرت را در نهادشان کاشت.
         پروردگار انسانها را به میل و حب و محبت خویش محب آفرید تا با آن عزیزی کند
        به همین کرامت بزرگترین نیاز بشر دوست داشتن است.
        انسانها دوست دارند که دوست داشته شوند و دوست بدارند
        دوست داشتن یعنی فناشدن و فداشدن. بخشیدن و ذوب شدن ...
        دوست داشتن معامله و بده بستان نیست.
        دوست داشتن حسابگری و تعقل را نمی پسندد
        زیرا عاقل پادشاهی بر اقلیم بدن را حق خود می داند و مستبد و حسابگر است
        عاقل عشق و محبت را بر نمی تابد و دل را رعیت نافرمان خویش می پندارد.
        دوست داشتن نه عادت است و نه تعقل.
        هر که از روی تعقل کسی را دوست بدارد عاشق نیست. و به بلوغ شعور نرسیده است.
        بلکه حسابگری دسیسه باز است که عشق را با هوا و هوس اشتباه گرفته است.
        مسخره ترین آدمها کسانی هستند که همدیگر را بخاطر عادت دوست دارند.
         
        حمیدرضاابراهیم زاده
        تهران 25مرداد 93
        *تمامی حقوق نشربرای مولف محفوظ می باشد

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۲۸۳ در تاریخ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ ۰۳:۳۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0