سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 16 خرداد 1403
    29 ذو القعدة 1445
    • شهادت حضرت امام محمد تقي عليه السلام «جوادالائمه»، 220 هـ ق
    Wednesday 5 Jun 2024
    • روز جهاني محيط زيست
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    چهارشنبه ۱۶ خرداد

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    چند داستان خیلی کوتاه/بخش2/ابوالقاسم کریمی
    ارسال شده توسط

    ابوالقاسم کریمی

    در تاریخ : چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۴۴
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۴۴ | نظرات : ۲

    ___
    می گفت:
    آرامش واقعی ، در همین با هم بودن هاست
    اما همین امروز،
    دقیقا همین امروز
    از همسرش جدا شد
    ___
    حوصلش سر رفته بود
    با خواهر کوچکترش
    که بیماری قلبی داشت شوخی کرد....
    آره
    به همین راحتی
    قاتل شد.
    ___
    نوشت:
    آغوش مرد وفادار
    درمان تمام درد های زن است
    کسی کامنت گذاشت:
    یعنی الان که من دندون درد دارم
    با بغل خوب میشه؟
    ___
    نوشته بود:
    "شاید یه آغوش ساده بتواند همه چیز را درست کند"
    براش نوشتم:
    ولی من مطمئنم ، تورم رو درست نمیکنه
    ___
    +به نظرت اگه دوباره برم چی میشه؟
    _کجا
    _ زندان یا سرکار؟
    ___
    +میخوام مخشو بزنم
    _نمیتونی
    +چرا
    _چون اون اول به قیافت نگاه میکنه.
    ___
    بازاریابی 
    نصیحتم کرد و گفت...
    اگه میخوای بازنده نباشی
    باید
    راست  دروغ گفتن رو
    یاد بگیری...
    ___
    گفتند:
    تو به جهنم میری
    گفت:
    فلسفه به دنباله حقیقته
    حتی اگه خدا
    دروغ رو دوست داشته باشه
    ___
    سرطان
    جوونیشو گرفت
    طلاق زندگی شو

    فقط میتونم بگم،
    مردن
    راحتش کرد
    ___
    اگه زنده میموند
    امروز
    22 ساله میشد...
    فقر
    آدمو نابود میکنه
    ___
    سرباز با التماس تکرار میکرد
    به خدا نمیتونم
    به خدا نمیتونم
    اما فرمانده  در جواب با فریاد گفت:
    تو میتونی
    تو باید بتونی
    تو امروز باید ثابت کنی ترسو نیستی...
    و بعد از مکثی کوتاه ادامه داد...
    حالا بهت دستور میدم
    وظیفتو انجام بدی
    سرباز
    بالاخره
     تصممشو گرفت
    از هواپیما بیرون پرید
    اما
    هیچ وقت
     چرت باز نشد

    به همین سادگی...
    ___

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۲۸۴۵ در تاریخ چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۴۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    سید هادی محمدی
    چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۰
    درود بر شما

    خندانک خندانک
    فاطمه یاراحمدی ،روشنا
    چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۰۶
    درودها
    موجز و پر از نکته👏👏💐💐
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0