پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت
شعر چرخه زندگی
|
|
اگر دست کسی را نمی توانی بگیری
لااقل پای خودت را بگیر...
|
|
|
|
|
این روزها
اگر چه بند آمده
زبان شعرهایم
اما ،،،،،،
خروار
خروار
فریاد نقش بسته
بر حنجره ی
|
|
|
|
|
بیدارمی شوم
برساز بلبی
نشسته بر شاخه ی گلی
گوش می دهم
پروانه ای به پنجره ی بسته
شاخک می زند
|
|
|
|
|
پرنده مهاجر
در پی روزی
از لانه و کاشانه در بدر
|
|
|
|
|
نور سیاه میدمد از دریچه ی صبح...
|
|
|
|
|
در مرگِ من، آن بیمَنِ من، کیست که هست؟
|
|
|
|
|
چه کسی می داند؟
چه کسی می ماند؟
|
|
|
|
|
شنیدم نغمهای از دور، با آشفته حالیها
نشسته صوتِ گُل بر جان و دل، درخشکسالیها
تو گویی نیمههای گ
|
|
|
|
|
تا که ساقی از در میخانه رفت
شوق پرواز از دل دیوانه رفت
|
|
|
|
|
چون که شیطان با منش هم راز شد
مکر و تزویر و ریا هم ساز شد
این چنین کار جهان بی ما یه شد
|
|
|
|
|
مرنج آنچه شد بر تو منع ای رفیق
ارادت بدان آن منیر شفیق
فروغ وبصر نیست در هر سبب
برو دیده ور ،
|
|
|
|
|
چرا گلایه میکنی ؟ عزیز و نازنینِ من
همیشه شادمان بمان، قشنگ و بهترینِ من
شکوفهي بهار شو ، هوايِ
|
|
|
|
|
عمریست لنگ میزنم از خار در سکوت
|
|
|
|
|
"اما" های ما بسیار و" برای"های آنها خیلی
|
|
|
|
|
هاااای
زندگـــــی
جَبرِ بد سیرت ...
|
|
|
|
|
جهان بیحس انسان جان ندارد
|
|
|
|
|
میتوان از شعر یک فریاد ساخت
یا که با آن کودکان را شاد ساخت
میتوان با چشم دل اینگونه دید
گل ، کنار
|
|
|
|
|
این همه راهست برای کسب هوش
|
|
|
|
|
اینگونه که بر چهرهی خود قاب زدید
|
|
|
|
|
تقدیم به شهدای سرباز میهن
|
|
|
|
|
دلتنگی های ذهن
قلم بشکست و دل دلتنگ جان شد
چه بگذارم هر انچه بود عیان شد
|
|
|
|
|
ای عجب از کار دنیا ، بی هدَف / می کِشد محتاج هر نانی به صَف
|
|
|
|
|
غم داشت نقاب شادمانی زده بود
پیری که خودش را به جوانی زده بود
|
|
|
|
|
هدیه سکوت ، محتکر ، فرنگستان
|
|
|
|
|
راست را دیدم به زنجیر و نگاهم کشته شد
|
|
|
|
|
چهار دهه دهان کژی های
بدسگالان به نیکخواهی مردم
|
|
|
|
|
ما حاصلِ دوتا غزلِ نصفه کاره ایم
|
|
|
|
|
زندگی ای دوستان رنج و عذابی بیش نیست
|
|
|
|
|
هرجا که باشم، یادِ تو در قلب، جاریست
با بودنت، دنیای من، شاد و بهاریست
دنیای من، دنیای رنگینیست ا
|
|
|
|
|
چه راحت موی مان جوگندمی شد
|
|
|
|
|
گر خواری و گر گوهر در خاک روی آخر/گر خادم و گر سرور در خاک روی آخر
|
|
|
|
|
لبِ ماهی به خون آغشته با قلّابِ داد
|
|
|
|
|
اضمحلال در زیستن و کوششی منفک!
|
|
|
|
|
پا نهادم از عدم تا بر قدم
بال پروازم شد انسانی ز دم
|
|
|
|
|
لحظهبهلحظه بیامان خواهی بود...
|
|
|
|
|
بیا که یاد تو هر شب به خواب سنجاق است
|
|
|
|
|
غم اگر هر شب به من سر می زند
بهرِ نابودیِ دل در می زند
|
|
|
|
|
با من که یک ژن برترم بی رحم باشی
|
|
|
|
|
صدایم را در راه کشتند
در آن هنگام که می آمد
بسوی همیشه شدن!
در ثانیه ای که رویید،
در ساحتی که م
|
|
|
|
|
مغرور ولی تابع هر حرف حسابیم
|
|
|
|
|
لطفا بیاوباخودت شادی بیاور...
|
|
|
|
|
مپرس از چه مسیری به من بهار رسیده ست
|
|
|
|
|
عید تنها یادگار کودکیست
آشنایِ روز های کوچکیست
حیف طی شد آن بهاران رفت و مرد
خاطرش بر یادگاری
|
|
|
|
|
برخیز که طوفان شده است
زندگی دچار بحران شده است
|
|
|
|
|
جسد هستم ، به گوری در بیابان میشناسی؟
|
|
|
|
|
۱- ماهی قرمز. ۲- آن وصلت ها
|
|
|
|
|
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا
|
|
|
|
|
برخیز بیا یکسره فریاد شویم
|
|
|
|
|
سال نو شد خانه نو شد جامه نو
|
|
|
|
|
باور یار اگر زیبا شد
همنشینی زیباست
و ندارد پایان
لحظه های خوش با هم بودن
|
|
|
|
|
آنکه رفت از پیش تو او را نجو
|
|
|
|
|
ای خدای بخشش و روزی، خدای مهربان
ای خدای مهر و کیهان و زمین و آسمان
|
|
|
مجموع ۵۸۷۲ پست فعال در ۷۴ صفحه |