چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
شعر سپید
|
|
باران میباردُ آسمان ناله میزند
خاطره ها خیس شدند
چشمها گریان دستها تنها
نوازشِ اشکها عشق میخواهد
|
|
|
|
|
خواب ها!
مرا ببرید
به آن سوی ناکجا...
|
|
|
|
|
دستم از گوهر و مال
گرچه کوتاه است ولی
ز خدا مال و زر و سیم نخواهد هرگز
|
|
|
|
|
همه راه ها / از چشمان تو میگذرند
|
|
|
|
|
در خیابانی پر از اندوه
دختری
با چشم های آبی اما
با نگاهی سرد
|
|
|
|
|
بهار دلانگیز را بر لحظه لحظه های زندگیتان آرزومندم
|
|
|
|
|
چرا ناله شدم
آهی به جان ساخته شدم
آتش به جان مانده شدم
|
|
|
|
|
رهایی نمی یابد
انسان چرا....
|
|
|
|
|
غروب رفتنت را
به نظاره نشسته ام
وطلوعت را
ای خورشید من
|
|
|
|
|
ناڤی دەستەکانی دیموکراسی،
کوردستان وهشێراوه!
بێ کوڵاوڕۆچنهکی هەتا گۆم...
|
|
|
|
|
پهن است
بساط آفتاب
طعم شرجی می دهد
شهرم
|
|
|
|
|
گویی مرده ام
همه آمده اند
به بدرقه ی تابوتم...
|
|
|
|
|
خیره به چشم نمناک غروب
یادی از ساعت حسرت
ساعت بی تو
آمد به سرش
آواز شب از دور میآمد و
او بی ت
|
|
|
|
|
پرنده مهاجر
در پی روزی
از لانه و کاشانه در بدر
|
|
|
|
|
بادی که پیچید به جان باغچهی
رقصی نشاند
به تن گلبوتههای یاس...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
(۱)
در اندرونم،
هزار پرندهی آزاد
لانه دارد!
دریغ!
با بال و پرِ زخمی چهکنم؟
|
|
|
|
|
می خواهی سراغی نگرفته
در هوای تاریک ترسم را بتکانی
|
|
|
|
|
می ترسم تو را خدا بنامم!!!
|
|
|
|
|
نور سیاه میدمد از دریچه ی صبح...
|
|
|
|
|
بهشت را
بگذار
برای
وعده ی آخر...
|
|
|
|
|
شاید این جمعه بیاید شاید...
|
|
|
|
|
بغض های زن
در ابتدا
کلمه بودند و
در ازدحام سکوت
بی زایش می مردند
و
|
|
|
|
|
بیراهه ی گم گشته ام را...
|
|
|
|
|
در خلوت شب،
سرمست، مدهوش،
مهمان خیالات خود بودم،
بوی شببو فضای خانه را پر کرده بود.
صدایی آشنای
|
|
|
|
|
مرغان آبی
به آب که می رسند
چنان غرقِ خواب می شوند
که شاید
|
|
|
|
|
از چه گریانی
نگاه کن ابر میبارد
همان ما را بس
تلخی ایام میگذرد
چند قطره اشک و
خاطرهای در سر
|
|
|
|
|
خیره به دنبال مهتاب بودم که ناگهان
خورشید داغم به آسمان سر فراز کرد
|
|
|
|
|
در؛
شیهه کشان
می کشد
کنار...
|
|
|
|
|
من یک معلمم
عشق می آموزم به کودکی نو پا
درس می گیرم از کودکی دیگر
|
|
|
|
|
ماهی ساکت،
برکهای دلگیر،
دور از ستارگان بازیگوش!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
تو
مرا
از این
جهنم!
برهان...
|
|
|
|
|
بهار است
پرنده ها میخوانند
کاش با نوایِ باران
هم آواز بودیم
اردیبهشت استُ
در خیالم با تو می چرخ
|
|
|
|
|
رخت عزا بر شانه های روزگار
|
|
|
|
|
زیر نور ماه،
پلاک خانهی تو،
--چهاردهست!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
گفته بودم
که بی تو هم
دوام می آورم...
|
|
|
|
|
فکرهایت را برهنه کن، در آغوش نگاهم...
|
|
|
|
|
در شهری
که "عشق"
بازیچه ی
مردمان ِ بغال است!
|
|
|
|
|
مرا می شنوی ای عشق
من از دیار مهربانیم
من آشنای دیرین محبتم
من صدای گذر نسیم از میان گندم زار را
|
|
|
|
|
دلتنگیِ به تنگ آمده بود
از عقربه ی ساعتی که...
|
|
|
|
|
هنوز
سرانگشتانم
تو را
به خاطر دارند...
|
|
|
|
|
وقتی دنیا تمام می شود....
|
|
|
|
|
بر بلندای دار
ققنوس می شود بیدار...
|
|
|
|
|
بوی تن تو
پَر می کشد
به آغوش سرد خواب هایم
|
|
|
|
|
آسمان آهی کشید با بغض گریست
|
|
|
|
|
«حنین»
در شب سرد،
بی تو،
تنها،
برهنه پای،
ژنده، ژولیده،
پرسههای بیپایان.
در دل خود زمزمه می
|
|
|
|
|
گرچه گفتنش برایم سختست،
اما در حضور ستارهها
من ماه را دوست دارم.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
بهار استُ اُردیبهشتُ
بادِ لطیفی می وَزَد عطرِ
گلهآ خاطره یِ آغوشَت
را برآیم زمزمه میکند.
آگرین_
|
|
|
|
|
می شویم
در حوض ِ اتفاق
اطلس ظریف باورم را
|
|
|
|
|
غم انگیز است بهاری که ...
برگ و بار، رویای باغش باشد
|
|
|
|
|
چشمانم
تو را
میبارند در من ...
|
|
|
|
|
در محاصرهی تنهائیام!
...
فالِ فنجانِ قهوهام را
ب
|
|
|
|
|
خورشید عشق
برتو
نخواهد تابید
|
|
|
|
|
گلوبند اشک هایم
صدپاره شده!
|
|
|
مجموع ۱۹۳۰۶ پست فعال در ۲۴۲ صفحه |