چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
شعر تقدیمی
|
|
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...
|
|
|
|
|
من در طلب جامی
از مهر ترنمها
بنشسته به کوی تو
در عزم پریدنها
|
|
|
|
|
بهار دلانگیز را بر لحظه لحظه های زندگیتان آرزومندم
|
|
|
|
|
بیدار به فرمان تو ام حضرت آقا
|
|
|
|
|
مرغِ اندیشه اگر سیرِ فلک بر گیرد
|
|
|
|
|
مردان خدا چشم به بیگانه ندارند
امید بر این خانه و کاشانه ندارند
|
|
|
|
|
پوکهام
سر دادهام
تا
جان بگیرم
آه...
ای خشاب خالی
ای فشنگ دورو
|
|
|
|
|
نبودم اگر متلمذ خوبی تو ببخش که تمامت کنام رؤوف است
|
|
|
|
|
مردان خدا چشم به بی مایه ندارند
امّید بر این چرخ فرومایه ندارند
|
|
|
|
|
من به دیدار تو مشتاقم تو اذن ورودم ندهی
یا ابا صالح المهدی (عج) مددی
من ز کرده ام خجل و روسیاهم
|
|
|
|
|
من یک معلمم
عشق می آموزم به کودکی نو پا
درس می گیرم از کودکی دیگر
|
|
|
|
|
این شعر را به همه معلمان و استادان بزرگوار تقدیم عرض میکنم.
|
|
|
|
|
کبر دانی ایدل از بیماری است
حیله ورزی آفت هوشیاری است
|
|
|
|
|
آن که مرا یک دل بی کینه داد
خلق نمودم به جهان راد و شاد
|
|
|
|
|
از سکوت
ترانه ای خواهم ساخت
|
|
|
|
|
در خوابی که می پنداشتی رویا نخواهی دید
اسلامی تر از این خطه در دنیا نخواهی دید
در وهم و خیالت با و
|
|
|
|
|
یکبار زمین خوردم برخواستم باز زمین خوردم
سخت بوو که برخیزم، برخواستم و ایستادم بازم زمین خوردم
د
|
|
|
|
|
تقدیم به برادر شاعر در خاک خفته ام، رضا دبستانی..
نازنین اینگونه مظلومانه در خاکی چرا
میزند هر
|
|
|
|
|
بوتون وارلیغلارا جان دیر آنا جان
دامارلاردا آتا قان دی اینان سان
|
|
|
|
|
امروز هم ګذشت
من ندیدمت...
|
|
|
|
|
عیدت خجسته باد، ای دلبند زیبا
ای آتشین آلاله در آغوشِ صحرا
خواهم که پیش از دیگران این را بگویم:
.
|
|
|
|
|
می زند به پیراهنش
عطر بهار را
معشوقه ی زمستان
شکوفا می شود
طبیعت ؛
می خندد
همانندِِ نوزادی
|
|
|
|
|
در اولین نوشتارم در این دفترم ...
|
|
|
|
|
شهری شود دیوانه ات ،محبوب من رفتی کجا
|
|
|
|
|
آنګاه که شاخه های وصل تو در من خشک می شود
|
|
|
|
|
لبخندِ ملیحَش
شکوفه ای نیمه باز
نظیرخنده ی آفتاب
شبنمِ اشکهایش
بسانِ رودی جاری
|
|
|
|
|
چګونه می توان از تو ګریخت
|
|
|
|
|
روزی بخاطرم به دریا میزدی
|
|
|
|
|
مادرم غصه چرا؟! شهر پر از راحله است
|
|
|
|
|
ما گروه دوستان هستیم به نام تنبلک
|
|
|
|
|
درود و سپاس بیپایان به شما، دوستان عزیز و همراهان همیشگی
|
|
|
|
|
شب به شب میبردم خواب به دنیای خیال
|
|
|
|
|
آخرین باری ست که به دیدنت آمدم...
|
|
|
|
|
صبح دل انگیزی پس از شب زنده داری هست
|
|
|
|
|
معیشت به گاهی برآورده خون
|
|
|
|
|
منتظرم و آمده ام سر قرار که بیایی....
|
|
|
|
|
میراث بلند و نقش عالی هنر است ...
|
|
|
|
|
شاه هستی ، جهان نمی خواهی
|
|
|
|
|
نخستین قهرمان قصّهی مهر
دلِ پیوسته پرغوغای باباست
|
|
|
|
|
نمی توان برایت بنویسم.......
|
|
|
|
|
چو طراوت نسیمی، تو چنان صدای آبی
|
|
|
|
|
وقت آن است ز نیکان دل و جان به باران کتابی بنویسیم
|
|
|
|
|
زیباترین خلقت انس و ملک تویی
صادقترین سخن بی کلک تویی
همچون ترانه ای که ز چشمه وضو کند
مادر، عزیز
|
|
|
|
|
آموز تو این نظم و عدالت .
راهی که کند راه خداوند حکایت.
|
|
|
|
|
تقدیم به مردم و شهر عزیزم ،زادگاهم شهرستان ازنا در استان لرستان
|
|
|
|
|
هر ورق از دفتر شعرم بیان شد نام تو
آنچه در هستی و دنیامان عیان شد نام تو
|
|
|
|
|
زندگیت فدای آیندم شد........
|
|
|
|
|
بودنت زیباترین دار و ندار سرنوشت است
بی گمان سجاده ات یک قطعه از باغ بهشت است
|
|
|
|
|
ز ذات گرگ رحمی کی بر آید.
بدان گرگی ز خود میشی نزاید.
|
|
|
|
|
شیر با مهر در آمیخته شد در بدنم
و سبب شد همه سلول به سلول تنم
|
|
|
|
|
حکیمی رفته بسیار دور ز پیشت مادرم
من نمیتوانم بیایم تو بیا بر سر قبرم مادرم
|
|
|
|
|
بدبداست...
ـــــــــــــــــــــ
ازدریچه تفنگ مینگرد
ازجهل.
خرابات.
شکم نهنگ.
|
|
|
|
|
مرد شیر بیشهها
مرد جبهه مردجنگ ،،مرد ایثار وتفنگ
مرد اخلاص و شرف ،،مرد اقدام نه حرف
|
|
|
|
|
راه گمراهان برو گر ضد دینی ای رفیق
ترک میدان کن اگراز مشرکینی ایرفیق
|
|
|
|
|
عشق تو ما را ببین تا به کجا میکشد....
|
|
|
|
|
با تنـد و شـتاب چو بـرق و بـاد ؛ پـیشـاپیـش
بــاز گــاه شــمــار مــژده بــداد ؛ پـیشـاپـیـش
بـ
|
|
|
|
|
در سینه ها فصل خزان ،،هست ناله و آه وفغان
پس کی به فریاد میرسی ،،مولای ما صاحب الزمان عج
|
|
|
مجموع ۲۶۵۷ پست فعال در ۳۴ صفحه |