صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۸۶۰۶ |
تا کنون 303 کاربر 1303 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
پنجه درپنجه ی باد و بیتاب ،
روم سوی آفتاب
نوری میگیرم به جان شب خویش
همچو کرم شب تاب
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۹۷۴۹ در تاریخ دیروز
نظرات: ۰
|
|
درجامعه ی شمع ها ،
هم عشرتکده داشتند و، هم عبادتکده و،
بسیاری هم بودند ، اهالیِ خانه
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۹۷۲۴ در تاریخ ۲ روز پیش
نظرات: ۸
|
|
به روحِ کرکسان قَسَم !
کرکس شده این جان !
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۹۷۰۰ در تاریخ ۳ روز پیش
نظرات: ۶
|
|
امشب با شبهای دگر،
چقدرفرقست ، بهرِ این زائر زمین
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۹۶۷۴ در تاریخ ۴ روز پیش
نظرات: ۱۰
|
|
مغزم یخ کرده
حسی دارم همچو زمهریر
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۹۶۳۴ در تاریخ ۶ روز پیش
نظرات: ۱۰
مجموع ۱۴۱۱ پست فعال در ۲۸۳ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
مانکن ها (داستانی - سورئال) روزی روزگاری در یک شهرمعمولی ، زندگیِ عادیِ مردمان جاری بود . گرچه در جای جای شهر، اشتباهات و خطاهایی دیده میشد ولی بالاخره شهر آدم
|
|
سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۱۵
نظرات: ۹
|
|
سیب زمینی تنوری (شبهه طنز) : سلام دوست عزیز : سلام عزیز دلم : چقدر داغونی ! : آره ، آخه همسرم ... : شریک غمت هستم : ولی اون زنده س : میدونم ، بعضی ها بعد ازمرگشون آد
|
|
يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۵۰
نظرات: ۵
|
|
داستان کوتاه فانتزی خلبان بود وبه مرور،بواسطه ی اعتیاد به مشروب ومواد مخدر، رازنهانیِ سقوطِ روحش، فاش شد وطبعاً اخراج شدنی بی بازگشت ، همه امیدهایش را ناامید کرد . او مانده
|
|
شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۰۳:۵۷
نظرات: ۶
|
|
تراژدی اطمینان بیست و چند ساله به نظر می رسید . صورتش بغض کرده بود و لبهایش میلرزید . روی نیمکتی در سالن انتظار راه آهن نشسته و به روبرو زُل زده بود و اشکهایش گلوله گلوله می بار
|
|
جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹ ۰۵:۱۵
نظرات: ۹
|
|
به یادِ پرواز عقربه های سرگردان ! من و شما ، دردو مورد مشترکیم : ما همگیمان سرگردانیِ غریبی را تجربه میکنیم . و دیگر اینکه در دنیایی محدود، اسیریم . دراین غر
|
|
جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۷:۲۰
نظرات: ۲
مجموع ۱۴۶ پست فعال در ۳۰ صفحه |