بادرودی صمیمانه ولی با تاخیر
شما یاران عزیز شاید عید امسال خبر سیل ناگهانی در شیراز و آن حادثه تاسف بار را در دروازه قران ، بار ها و بارها خوانده اید و تصاویر غم انگیز برخورد خودرو ها و غرق شدن سرنشینان را با چشمان اشگبار دیده اید ...
و آن دو دلداده که قرار گذاشته بودند ، ماه عسل شان در شیراز باشد و توقفی کوتاه در نزدیکی دروازه قران و رفع خستگی راه و نوشیدن آبی که داماد برای خرید آن مجبور میشود چن لحظه ای از محبوش جدا شود ...
و ناگهان سیل و برخورد و گم شدن خودروها در ازدحام آهن و سنگ و سیمان ...
و افتادن بطری آب از دست جوان عاشق بهت زده ...
........................................................
در آن صبح _ بهاری زیر باران
به شهر حافظ و دروازه قران
دو دلواپس دو دلداده دو خسته
خدایا ، کی شود ، رگبار ، پایان
کنون دروازه قران بود و شیراز
دل_ هردو خوش از ماه عسل بود
ز مردش ، بطری آبی طلب کرد
که او در عاشقی ، ضرب المثل بود
گرفت فالودهء مخصوص شیراز
برای همسرش ، با بطری _ آب
نگاهش مضطرب ، هم عاشقانه
به ناز_ خفته در چشمان بی تاب
که ناگه سیل وحشتناک و طوفان
به همراهش هجوم_ چوب و آهن
همه در زیر دست و پا و در گل
فضا پر شد ز اشگ و داد و شیون
و او با چشم خود میدید سیلاب
عزیزش را هیولا وار ، می برد
تن او را به زخم سنگ و شیشه
چه بی رحمانه ، زخمی کرد و آزرد
جوان فریاد میزد ، گریه میکرد
دو چشمش بر هجوم سیل ، مبهوت
خداوندا چرا محبوب من شد
برایش بستر _ سیلاب ، تابوت
ز روی خشم بطری را زمین زد
که این ، من را ز دلدارم جدا کرد
اگر ترکش، نمی کردم ، نگارم
نمی رفت و عزادارم ، نمی کرد
به زیر لب جوان بی تاب و گریان
به تنهایی ز بختش ، شکوه میکرد
چه تنها بود و بی کس در خیابان
به یاد_ یار خود ، خون گریه میکرد
منصور شاهنگیان
بسیار زیبا و بجا بود
روحشان شاد