باورت دارم

مى گويى... صلاح بر این است که نباشى چشم... من باورت دارم مى گويى... اشتباه بود که باز دوباره آمدى چشم... من باورت دارم مى گويى... سد راه آرامشم مشو؛خسته ام ز تو چشم...من باورت دارم مى گويى... عشق بازيچه بود در لحظه ها؛لبریز گشت جام من ؛برو چشم... من باورت دارم مى گويى... که گفته من تو را دوست دارم ؛پس مى زنى مرا چشم... من باورت دارم مى گويى... مرديست ؛بهتر ز تو؛ پر مى کند آغوش مرا چشم.. من باورت دارم مى گويى... تو چه دارى من به تو دل خوش کنم ؛کوله بارت خالیست چشم... من باورت دارم مى گويى... حالا که بى تفاوت شدم به تو؛چقدر چهره ات زشت است چشم من باورت دارم مى گويى... من دگر خسته ام ؛ز رنج با تو بودن ها چشم.. من باورت دارم مى گويى... لبانت ترک خورده است؛بوسه ات دگر شيرين نیست چشم...من باورت دارم مى گويى... راستى ؛چقدر کوچکى براى ادعاهای من چشم... من باورت دارم مى گويى ...کنون که نيستي ؛در آغوش م؛مردى ديگر است چشم... من باورت دارم مى گويى... به لجن کشیده شد با تو بودنم ؛مقصر تويى چشم... من باورت دارم مى گويى... دگر زمان به تو دادنم کافیست ؛چه بیهوده گشت لحظه های من چشم... من باورت دارم مى گويى... بى سبب اشک مى شوى؛محال است با تو بودنم چشم...من باورت دارم مي گويى... ديوان شعر با من بودنت را ببند ؛غریبه گشته اى چشم...من باورت دارم ..... من باورت دارم اين سخن بشنو از نفير من مى روى در آغوش ديگرى... درست... چشم باز کردم به پستى ات کنون باورم کن....... که باورت دارم ... ۱۳۹۵/۷/۱۹ ۴:۱۲