لعنتی بعدِ تو با این شبِ عریان چه کنم؟
ساعتِ صِفرشده/با تبِ عصیان چه کنم؟
شده ام یک منِ بی تو که پر از دردسرم
لمس دستان تو کمبود دوتا چشم ترم
بستهٔ خالی سیگار و شب و بی تابی
بستهٔ خالی قرص و غزل و بی خوابی
به همیـن پنجـرهٔ روی به دیوار قسم
و به این سقـفِ در اندیشهٔ آوار قسم
بارها توی همین کوچه توهم زده ام
بارها خر شده ام روی زمین سم زده ام
سوختم /ساختم و دورخودم چرخیدم
کارتون خواب شدم / آخر خط را دیدم
بعد تو/ مردمِ این شهــر/ مرا پَس زدهاند
خنجر از پیش و پسم مردم ناکس زدهاند
پشتم از زخم زبان تا شد و لرزید وشکست
دشنه در گُـرده فـرود آمد و تا بیـخ نشست
بی تو این حنجره کی نای دمیدن دارد؟
و کجای شبِ این بادیه دیدن دارد؟
به نگاهی که مـرا کرده گرفتــــار" قسم
به نگاهی که شب از فکر تو بیدار قسم
بی تو من تلــخترین خاطرهٔ پاییـزم
بی تو ازگریه وخونابِ جگر سَرریزم
نفسم بی تو دراین عمق جنون میگیرد
کنج پستوی غمت دل به خدا میمیرد
بی تو از هیچترین حادثه ها میترسم
بی تو از فاجعهٔ فاصلهها می ترسم
جای صدخاطره در شهـرِ تنم درد گرفت
خنده را خاطره ها از لبِ این مرد گرفت
خط به خط زندگی ام آیه ای ازسورهٔ درد
دل ماتم زده ام / شعله ور از کورهٔ درد
ریشه ام سوخت در آتشکده ات دود شدم
از همه شهـر بُریدم / به تو محـدود شدم
بعدِ تو عشق من این کاغذ و خودکار شده
این همه شعرِ مزخرف / که تَل انبار شده.
#محمد_نیک_روش
بسیار زیبا
سرشار از احساسی ناب
بی تو از هیـــچ ترین، حادثهها میترسم...
آوای دلتان شاد!