سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        داستانک ، ناجی

        شعری از

        محمودرضا رافعی (رافع)

        از دفتر دفتر تمرین شعر نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲ فروردين ۱۳۹۵ ۱۹:۳۷ شماره ثبت ۴۵۷۷۲
          بازدید : ۶۴۳   |    نظرات : ۵۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمودرضا رافعی (رافع)

         
        این  داستانک برداشتی  از  خاطرات زیبای مادرم  است
         
                                                               ناجی ناشناس
         
        یکی از روزهای گرم  مرداد  سال  1333  تهران  بود  ، مادرم  کبری  زنبیلش را بدست گرفت و برای خرید از منزل بیرون رفت ، کوچه ی   قدیمی ی  ما  دراز  بود و برای خرید باید از  چند کوچه  پس کوچه گذر می کرد
        در مسیر ، نظرش به  ازدحامی جلب شد جلوی  خانه ای   هیاهو  بود و  صدای شیون بلند ...
        کنجگاو شد و جلو رفت ، از یکی پرسید چی شده ؟
        خانمی جواب داد ، پسر بچه ی همسایه در حوض خفه شده  ، حیوونی پنج ساله    بود ه   ، ....   ما منتظریم جنازه را بیارن بیرون ...!!!!!
        " چون آن زمان لوله کشی ی آب نبود ، در اکثر حیاط های قدیمی حوض های بزرگ با عمق دو ، سه متر وجود  داشت که از ذخیره ی آب آن برای  شست و شوی و آبتنی استفاده می شد  "
        مادرم سریع جمعیت را کنار زد و داخل حیاط شد ، چادرش را دور کمرش گِرِه زد و زنبیل را انداخت و سریع رفت جلو  و  با   ندای یا فاطمه  زهرا   ملحفه را از روی  پسر بچه کناری زد و روی کودک خم شد  نبض بچه را گرفت و  با مکثی شروع  به نفس مصنوعی دادن کرد ....
         
        در حال نفس دادن بود که یکی گفت این زنیکه چه غلطی داره میکنه ، چرا با میت چنین میکنه ، .....
        مادرم بدون توجه به اعتراض ها ، به کارش ادامه داد ... یک دفعه ، صدایی از ته سینه ی  کودک شنیده شد ، چند سرفه ی  پی در پی کرد و آب  را از ریه بالا آورد و احیاء شد   .......
        همه مادرم را دوره کردند ، هر کسی یه چیزی می گفت ، مادر ِ کودک  نمی دونست چکار باید بکند ، مادرم را سِفت چسبید  و گفت تو   فرشته ای ، از کجا آمدی  ، و  ......
        همینطور که مادرم خودش را جمع و جور می کرد ،  زنبیلش را برداشت و گفت من همسایه ی  چند تا کوچه بالا تر   هستم  خدا پسر شما را شفا داده  و من  فقط وسیله بودم  ......
        بعد ها مادرم گغت ،خانه ی  آن کودک  اصلا  در مسیر خریدش نبوده   !!!!
         
        محمود رضا رافعی
        بهار  94
        ۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۶ فروردين ۱۳۹۵ ۱۹:۰۸
        درود ها بزرگوار ارجمند عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار بسیار لذت بردم از این داستان جالب و تاثیر گذار خداوند سبحان همیشه به موقعه می رسد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ایام نوروز به کامتان باشد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۵ ۱۱:۱۳
        درود جناب رافعی عزیز
        سال خوبی داشته باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۵ فروردين ۱۳۹۵ ۱۳:۳۳
        . . . . . ¶¶¶ . . ¶¶¶.¶ .¶¶
        . . . . . . .¶¶¶.¶. .¶¶¶. . .¶¶
        . . . . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶¶ . . .¶¶¶
        . . . . . .¶¶¶¶¶ . . ¶¶¶¶.¶¶ .¶¶
        . . . . . ¶¶¶¶. . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶
        . . . . ¶¶¶¶¶¶¶. . . . .¶¶. . . ¶¶
        . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶. . . . ¶¶. . ¶¶
        . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. . ¶¶
        . . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶.¶¶
        .¶¶. . . . .¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶.¶¶
        .¶¶¶¶¶ . . . . . ¶¶.´´
        .¶¶¶¶¶¶¶. . . .¶¶. ´
        . ¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. .´
        . .¶¶¶¶¶¶¶ . ¶¶. .
        . . .¶¶¶¶¶¶. ¶¶. .
        . . . .¶¶¶¶¶¶¶. . .
        . . . . . . . .¶¶. .´
        . . . . . . . ¶¶. .
        . . . . . . .¶¶. . .
        . . . . . . ¶¶. . .
        . . . . . . ¶¶. . .
        . . . . . ¶¶. . .
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        دروداستادبزرگوارم
        خاطره ای بسیارشیرین وزیبا بود خندانک خندانک خندانک
        درود بر تمام مادران شجاع ومهربان دنیا
        وبراستی که خداوند چقدربزرگه وحکیم وهمه چیز دست خودشه
        وعبورمادرتون ازاون کوچه فقط خواست اون بوده برای نجات جان آن کودک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بوی جان می آید اینک از نفس های بهار
        دستهای پر گل اند این شاخه ها ، بهر نثار
        با پیام دلکش ” نوروزتان پیروز باد ”
        با سرود تازه ” هر روزتان نوروز باد ”
        شهر سرشار است از لبخند ، از گل ، از امید
        تا جهان باقی است این آئین جهان افروز باد . . . خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک



        منصور شاهنگیان
        چهارشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۵ ۰۵:۴۷

        با تبریک سال نو ...

        و با آرزوی سرفرازی ، موفقیت و سلامتی برای شما و

        خانواده محترمتان ...

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        باور بفرمایید من هم در کودکی به چنین سرنوشتی دچار شده ام ...

        البته مادرم بعد از چند ساعت که در حوض پیدایم میکند ، با آتشی که روشن میکند گویا احیا میشوم ...

        خداوند همگی مادران را بیامرزد که چه نازنین هایی بودند ...

        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۵ ۰۶:۲۶
        با سلام وعرض تبریک سال نو. سپاسگزارم ازنقل خاطره ی انسان دوستانه. یاد شان گرامی باد.......


        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        سعید عاصم یوسفی(سعدیار)
        چهارشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۵ ۰۶:۲۶
        رافعا از مادرت گفتی و ما را سوختی
        لب به مهر مادری بردی زبانم دوختی

        اگر در قید حیات نیست خدایش بیامرزدو اگر هست این گلها تقدیمش باد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        چهارشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۵ ۰۸:۰۷
        درود بر شما جناب رافع گرامی

        گاهی اوقات خدا می خواهد و می شود ما همه وسیله ایم برای خواستن و شدن . یاد برادر کوچکم افتادم که چندین سال پیش در حوض خفه شد خندانک خندانک
        پروردگار به همه مادران و پدران تندرستی عطا کند خندانک
        جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
        چهارشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۵ ۰۸:۲۵
        پر از حرف بود
        کاش همه میفهمیدند
        درود بر رافع عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        چهارشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۵ ۰۸:۴۳
        الله اکبر در اینجا از شما هم قطاران شعر ناب ، همانند فرمایش جناب شاهنگیان گرامی واقعه ای یک طرح و نقشه می بینم ،
        روح اخوی گرام شاد باد ، شرمنده که خاطره ای تلخ را برای خواهرم زنده کردم خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        چهارشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۵ ۰۹:۱۵
        جناب آقای رافعی عزیز، سلام علیکم.
        ..........................................................
        ازمادرگفتی....وگفتن ها آغازشد ....آقای شاهنگیان به شکلی....ودرگذشتِ برادرِ سرکارخانم ناصری،که تاّسُف برانگیزبود...
        خیلی خلاصه عرض کنم........چندجااین خاطره راگفته ام.ودقیقاً مثلِ اینکه همین دیروزبوده.........(آن رابه گویشِ اراکی نیز، سُروده ام)....دوسال ونیمَم بود که بایک آفتابه ی مسی دردست ،درهمین حوض ها افتادم .....بگذریم از............تفصیلش،...مادرم که (شاید )هشت ماهه برادرِ بعدازخودم را،بارداربود،با همان حال پرید داخلِ حوض ،وبنده را(که هنوزهم آفتابه پرازآب دردستم بود)نجات داد(البته داخل اطاق بوده وبا سروصدای خاله ام متوجّهِ جریان می شود)......هنوزهم خجالت می کشم ازایشان که بِپُرسم آیا شنا بلد هست یانه؟
        خداوند بی جهت ،وعده ی بهشت رابه مادران نداده است
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        معصومه عرفانی (عرفان )
        پنجشنبه ۵ فروردين ۱۳۹۵ ۰۶:۰۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        پنجشنبه ۵ فروردين ۱۳۹۵ ۱۰:۴۴
        خواهرم ،بانو معصومه عرفانی ،با حضورت معصومییت را در داستانم زنده کردی خندانک
        ستاره حیدری
        پنجشنبه ۵ فروردين ۱۳۹۵ ۱۱:۳۸
        درود بر شما بزرگوار
        خاطره بسیار زیبایی بود
        روح مادر عزیزتان شاد و یادش گرامی
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد رحیم کاظمی
        پنجشنبه ۵ فروردين ۱۳۹۵ ۲۰:۳۷
        سلام برشما عزیزوبزرگوار
        سالی سرشارازشادی وسلامتی
        برایتان آرزومندم
        باشیدهمیشه انشاءالله
        بسیارزیبابود
        دستمریزاد خندانک خندانک خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        جمعه ۶ فروردين ۱۳۹۵ ۰۶:۴۱
        جناب کاظمی ، سپاس ، سالی زیبا . بر فروغ را داشته باشی خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        جمعه ۶ فروردين ۱۳۹۵ ۰۷:۵۷
        روح بلند شان در جوارحق قرین رحمت وآمرزش خندانک
        بهاران برشما فرخنده استاد رافع گرامی خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        جمعه ۶ فروردين ۱۳۹۵ ۱۵:۰۰
        ❤️اگر میخواهید زیبا باشید
        یک دقیقه مقابل آینه ،
        پنج دقیقه مقابل روحتان و
        پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستیم
        ادم ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند،
        بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.
        بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛
        اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید،
        آنها را زیبا هم خواهید یافت.

        آلاله سرخ ، اشعارت زیباست
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0