عشق من! در قلب من غوغا نکن
تَرکِ این آشفته ی رسوا نکن
قسمتم از هجرِ رویت درد شد
بس که روزم تیره شد، شبگرد شد!
تا به کِی فریادهای بی جواب؟؟
روی تو حتی نمی بینم به خواب
سیلی دستِ فلک سنگین شده
گوش کن! دلضربه آهنگین شده!
درد آهنگ تمامِ ضربه هاست
گوش کن! فریادهایش بی صداست!!
امشب ای تنبور از دل ناله کن
چاره ی این بغضِ چندین ساله کن
ناله کن چون نی ، غمِ دیرینه را
شرح کن دردِ فراقِ سینه را
مثنوی هایم دگر پُر شور نیست؟
یا قلم در دستهایم جور نیست؟
مثنوی گوی من ای روحِ نجیب
خالقِ گلواژه های بی رقیب
ای همه دردت به جانم ،تو بخوان!
حرمتِ دنیای من ، با دل بمان
با تو شب ای ماهِ من دشوار نیست
با تو چشمِ دل دگر تبدار نیست
ای خزانِ درد، من زردم بیا
نذرِ یکصد مثنوی کردم بیا
مثنوی هایی بدون اشک و آه
فارغ از اندوه و دلتنگیِ ماه
بی تو هردَم واژه می بازم ببین
بی پَرَم ای بالِ پروازم ببین
عشق من! این حال زارم را ببخش
غربتِ اندوه بارم را ببخش