سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 22 ارديبهشت 1403
    4 ذو القعدة 1445
      Saturday 11 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۲۲ ارديبهشت

        حرامت باد

        شعری از

        مینا فیروز

        از دفتر دلسردی نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۲ ۱۵:۵۲ شماره ثبت ۲۱۰۰۲
          بازدید : ۹۳۳   |    نظرات : ۶۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مینا فیروز

        مدتهاست که دلم به نوشتن نمی رود

        اینبار از چه بنویسم ،ازکدام دل؟؟

        دلی که نمیدانم کجاست؟

        هوای هوس دلم آلوده است

        نفسم به خس خس تهوع افتاده است

        سیگار تحمل کردن را تمام کرده ام

        استخوان هایم زیر این بار غم میلرزد

        میخواهم به میخانه رفتن را ترک کنم

        ساقی:

        مدتهاست که شرابت ناب عاشقی نیست

        نمیدانستم که ترک سیگار تابه این حد سخت است!!

        ای کاش سیگار بودم

        تابه هنگام ترک کردنم

        گاهی هوس بامن بودن را میکردی!!

        حالم دگرگون است

        همچو رنگ قالی هزار رنگ میشوم وقتی نامت را میشنوم

        بدهکاری های خودم به خودم به سقف اتاق دلتنگی رسیده است

        حرفهای نزده....

        بوسهای واقعی به لب نرسیده....

        بغلهای حقیقی نشده....

        و....و....و....

        تمام کارهایت را حلالت میکنم

        دلی را که بردی...

        نگاهی راکه دزدیدی...

        احساسی که پژمردی...

        دستانی که در حسرت دستت همانطور سرد گذاشتی...

        صدایی که شبها با آن آرام میگرفتی...

        سکوتی که از آن بیزار بودی...

        نان ونمکی که خوردی ونمکدانی که شکستی...

        همه حلالت باشد

        جز

        لرز دلم در اولین بوسه

        حرامت باشد لحظه لحظه ای که مرا به گناه عادت دادی

        گناهی که به یادت سینه ی عاشقی عریان کردم و با زبان بی زبانی گفتم

        دوستت دارم

        کاش میدانستی که در جنگ بین عقل و دلم

        عقل را لشکر شکست خورده خواندم و

        با دلم گفتم:دوستت دارم

        ولی تو انگار گرداننده عروسک خیمه شب بازی بودی و

        من عروسک چوبی تو

        که حال کنج صفحه نمایش زندگی

        خاک تنهایی به رویم نشسته است.

         

        حرامت باشد

        لحظه لحظه ای که مرا به گناه عادت و دادی و

        رفتی.

         

                                         92/6/22

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0