ستایشت ای دوست، نکحت دهان من است
به لکنت از فرّت در دهان، زبان من است
زبان غیر به وصفت مرا نمیگنجد
مرا کلام، خاص من است و آن من است
مگر نه موسی را گفتی آن شبان بگذار
که هر چه خواست بگوید، که امتنان من است
بگفتی آن که بخواند به هیچ ترتیبی
که دلپذیر ثناگوی من، شبان من است
خیال کن که شبانم، تفقّدی فرما
که حمد و منقبتت را چنین لسان من است؛
مرا بر افشان موی، تا جمال بنمایی
دو خطّ چشمت تیر، ابرو ات کمان من است
کرشمهات عطش دیده را بیفزاید
شرارههای لبت جام ارغوان من است
دو دست بگشا بر من که در برت گیرم
که حرّ آغوشت بخت کامران من است
به زیر بال بگیرم چو طیر در باران
که بال مادریات سقف آسمان من است
ندای سروریات "اِستَجِب لَکُم" باشد
صدای بندگیام، قامت و اذان من است
چو لغزشی ز رهت نِیل بر خروجم داد،
به راه بر، که به دست تو اش عنان من است
به هر خطا که نمودم، خطاب فرمودی
که توبهای ز خطایت خط امان من است
امید جز تو ندارم به روز حشر و حساب
که هرچه غیر رساند مرا، زیان من است
دو دیدهی داماد، بر بزرگواری توست
وگرنه طاعت ناقص، کجا ضمان من است؟
دامــاد خراسانی