سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید
منو کاربریاعضای آنلاینمعرفی شاعران معاصرانتشار ویژه ناب♪♫ صدای شاعران ♪♫پر نشاط ترین اشعار۱- ........... ۲- 🟨 تووو زرد 🟨 ۳- دل ۴- 💥 بیداد 💥 ۵- ائتلاف دغدغه ها ۶- ☄️شرافت☄️ ۷- ترانه ۸- دوربینوفسکی ۹- سقطِ سکوت ۱۰- سکوت قارچ ها حمایت از شعرنابکانال تلگرام شعرنابتقویم روزشنبه 8 ارديبهشت 1403 19 شوال 1445 Saturday 27 Apr 2024 |
اشتراک گذاری این شعر
۴۰ شاعر این شعر را خوانده اند
احمدی زاده(ملحق)،آذردخت شرقی(آذر دخت)،مهدی محمدی،ساسان نجفی،دانیال حاجی زاده (اشک)،طاهره حسین زاده (کوهواره)،محمد محمدنژاد(آشوب)،رویا خانووم،مجید بهلول (میثم)،سیده نسترن طالب زاده،مجتبی شفیعی (شاهرخ)،محمد حسنی،راحله حصارکی (راحیل)،عباسعلی استکی(چشمه)،احسان فلاح رمضانی،نیره صدری،سیدیحیی حسینی،مهدیس رحمانی،زلیخا رامیار،حسن زمانی،عارف افشاری (جاوید الف)،علی نظری سرمازه،المیرا قربانی،محمد حسین اخباری،فرامرز عبداله پور،میثم علی یزدی (آیت)،طوبی آهنگران،ابوالحسن انصاری (الف رها)،سید هادی محمدی،جواد مهدی پور،ابراهیم کریمی (ایبو)،منوچهربابایی،محمد اکرمی (خسرو)،علی شاهی تخلص(محزون)،زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)،فریباایازی روزبهانی،محمدرضا صدقی،مریم کاسیانی،زهرا حکیمی بافقی (الهه‌ی احساس)،علی اصغر صحرایی (رائد تنها)
نقدها و نظرات
 دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ۲۰:۵۴
درود استاد بانوبسیار زیبا و حماسی است روح سردار دلها شاد تر 
 سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۱۱:۲۴
با هزاران درود بی نهایت زیباست و به جا روح سردار دلها شاد عزیزی جمله ای از سردار دلها فرمودند که حاج قاسم فرمود : \" آن دختر بی حجاب هم دختر من است\" ومن افتخار این را داشتم که در تشییع جنازه این بزرگوار در کرمان شرکت کنم دیدم که همان دختران کم حجابش به پهنای صورت در مشایعت جنازه ی این والامقام اشک میرختند او بزرگواری بود که هیچ قیدی و وبستگی را نمیخواست و طبق وصیتش بر سنگ مزارش نوشتند ( سرباز قاسم سلیمانی) یادشان زمزمه ی نیمه شب مستان باد تا نگویند که از یاد فراموشانند چشمه ذوقتان همواره جوشان باد
 سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۱۹:۰۱
درود بر شما استاد بانو دکتر حسین زادهبسیار زیبا و عالی بود یاد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی زنده باد
 چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲ ۱۷:۵۶
سلام بر همگی عزیزان متاسفانه بهم خبر دادند که کرمان امروز چند دقیقه پیش بمب گذاری شده و تروریست های لعنتی باز هم دست به خون مردم مظلوم ایران و دوست دارانِ سردار شهید آلودند از ناراحتی نمی توانم حرف بزنم 😔 ای وای خدا سه شنبه ۱۹ دی ۱۴۰۲ ۱۳:۰۶
━━━🍃🌸🍃━━━ دشت خُشکید ، زمین سوخت و باران نگرفت زندگی بعدِ تو بر هیچ‌کس آسان نگرفت... پدرم نُه‌صد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم ؛ اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثّه‌ی نَحیفم می کردند و جوابِ رَد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. برگرفته از کتاب : « از چیزی نمی ترسیدم » . خاطراتِ خودنوشتِ شهید حاج قاسم سلیمانی ━━━🍃🌸🍃━━━  دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ۰۷:۰۵
روحشون شادسلام و عرض ادب بانوی عزیزم درود بر شما و اندیشه ی نابتان موفق باشید و سربلند 🌸🌸🌸🌸🌸  دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ۱۳:۴۳
اَللّهُمّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوعَجّل‌فَرَجَهُم درود بر ارواح پاک شهدا و روح بزرگ سردار دلها..  درود بر شما بانوی گرامی.. زیبا سرودید..  دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ۱۳:۵۷
احسنت خیلی زیبا بود
 دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ۱۴:۵۹
درودها 
 دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ۱۸:۴۸
درود بر شماناب بود قلمتان نویسا در پناه خدا اون دختر بی حجابی که توی خیابونه اونم دختر ماست..  دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ۲۰:۱۱
عااااآاالیـــــــــــــــي_و_بســـــــــــــــــیااااآااار_زیــــــباااا_🍥🍃🍥🍃🍥👌👏👌🌹🌺🌹🌺🌹🌺
 دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ۲۱:۱۵
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم درودها بر بانوی هنرمند و اندیشمند ادیب خانوم دکتر حسین زاده بزرگوار🌹 بسیار زیبا قلم زدید در مدح سردار دل ها حاج قاسم سلیمانی عزیز رشادت سردار عزیزمون سبب شد تا سایهٔ نحس داعش که ساخته و پرداخته صهیونیسم کافر و آمریکای جلاد بود نه تنها از منطقه با تمدن غرب آسیا بلکه از اروپا هم کم بشه و این شجرهٔ خبیثه و ملعونه و غده سرطانی مورد تکثیر قرار نگیره درود خداوند بر سردار دل ها و جبهه مقاومت از یمن و فلسطین و لبنان و عراق و تمامی آزادگان جهان جامِ‌عشق را نوشید؛ جامه‌ی‌صفا پوشید جَذبه‌ی‌شهادت شد قاسمِ سلیمانی درود بر قلم آزاده شما بانوی ادیب برقرار باشید و سلامت  سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۰۱:۴۸
باسلام.درودها 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 التذاذ در وادی محبت. خزانه ی غیب بر اشتهار نامشان از سمت و سوی دلبری در موسیقی احساس ناب سرزنده و تابناک بر مزرعه ی وجودی شان تا بنوازیم زخمه ای از تار دلنواز را به مضراب عشق... رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إیتاءِ الزَّکاهِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37)
 سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۰۲:۰۰
سلام و عرض ادب استاد بزرگوارم بسیار زیبا قلم زدید در وصف سردار دلها درود و صلوات بر روح والای شهدای عزیز و پاک اَللّهُمّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوعَجّل‌فَرَجَهُم
 سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۰۲:۰۴
درود بانو جان بوسه بر دست وقلم زرنگار تان میزنم بانو بسیار عالی وستودنی سروده اید
 سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۰۳:۰۶
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۰۳:۰۶
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹  سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۰۹:۵۱
درود خانم حسین زادهبسیار زیباست درود بر سردار دلها
 سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۱۳:۱۱
زیبا ودلنشین وبا وقار برای سردار دلها سروده ایدخداوند اجر جزیل برایتان عنایت فرماید زنده باشید به مهر ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ❤❤❤❤❤❤ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺  سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۱۷:۴۹
سلام و درودتان گرامی بسیار زیباست روحشان شاد   سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲ ۲۰:۰۱
با دعای شب خیزان ، ای شکر دهان مستیزدر پناه یک اسم است ، خاتم سلیمانی اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه ، التی جعل فیها من ترید الهی آمین چه دعای قشنگی منزلت تسخیر دل ها را خدا به سردار سلیمانی داد چون جز بخاطر او زندگی نکرد به همین خاطر شمع فروزان سردار دلها را ، خدا برای همیشه در دل ها نهاد او با شهادت شیرین خود به معراج عشق رفت روحش شاد و یادش گرامی باد درود بر شما استاد گرامی بانو حسین زاده ناب و آسمانی سرودید دستمریزاد زنده باشید به مهر
 چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲ ۰۰:۴۱
درودهای بیکرانم نثارتاناستاد بانوی مهربانم،سروده ای پر شور و عالی را از آثارگرانبهای شما خواندم فقط میتوانم بگم تقبل الله وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ ❤چه کسی گفته عشق می میرد شهید_عشق_است\"❤ از هر شهیدی یک نشانه دارد از عباس(ع) دستش را، از قاسم(ع) اسمش را ،از علی اکبر(ع) پیکرش را، سید و سالار شهیدان مدافع حرم.. شهادتت مبارک سردار دلها این صلوات هم باشد نذر سلامتی شما و همی نابیون عزیز اللهم صلِ علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم واحشرنا معهم🌹 گلی از گلهای اهل بهشت باشید ان شاءالله🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲ ۰۱:۵۰
خیلی خوشحالم که باعث لبخندی شدم 🙏😁داشتم فکر میکردم چه بنویسم که تقبل الله اومد تو ذهنم این کار خداست کع این موقعه شب باعث لبخند زدن شما بشه بهر حال تقبل الله  😊😁 جمعه ۱۵ دی ۱۴۰۲ ۰۸:۰۳
اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّددرود و عرض ارادت استاد بانوی عزیز و نازنین شعری زیبا و ارزشمند ست یاد و نام همه ی شهدای راه حق گرامی باد
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
|
نقد و آموزشنظراتمشاعره
کاربران اشتراک دار
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
|
||||||||||
واقعاً یهویی خنده داره 
ارسال پیام خصوصی
محمدرضا آزادبخت
سیاوش آزاد
جمیله عجم(بانوی واژه ها) 
مهدي حسنلو
یاسر کریمی 
محمد باقر انصاری دزفولی 
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
🌻اَللّهُمّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوعَجّل‌فَرَجَهُم🌻
بِلا رأسٍ كَالحُسَين
وَ بِلا يَدَين كَالعبَّاس
وَالجَسَدُمُقَطَّعٌ الاَعضاء
إِربًا إِربًا كَعَلیَّ الأَكبَر ...
حٰاج قٰاسِم سُلِیمٰانٍی ...
خدایا...
یاالله أُناجيك وَ لستُ ببطن الحوت لڪنّني ،
فے جوف الليل أُصارعُ وحشةَ أيامے ،
لا إلهَ الا أنتَ دُلّنَے، مالے سواك ،
جفَّ حبرے و وَضعتُ اليومَ أقلامے.
« یارب تو را صدا میزنم و در شڪمِ نهنگ نیستم ؛
اما در گودیِ شب ، با وحشےگریِ روزگارم می‌جنگم…»
🍂
اهالی عزیز سایت ادبی شعرناب و جمیع کامنت نویسان
که لطف و محبّت دارید همیشه زنده باشید
🌻اَللّهُمّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوعَجّل‌فَرَجَهُم🌻