سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 23 ارديبهشت 1403
    5 ذو القعدة 1445
      Sunday 12 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        يکشنبه ۲۳ ارديبهشت

        ارثیه‌های حضرت آدم

        شعری از

        احمد صیفوری

        از دفتر به لهجهٔ باران نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ ۲۳:۲۹ شماره ثبت ۱۲۳۰۱۳
          بازدید : ۱۲۰۴   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد صیفوری
        آخرین اشعار ناب احمد صیفوری

        روزی که در دام تو افتادم
        گفتم که می‌آیی به امدادم
        من منتظر بودم که برگردی
        یادم نکردی، بردی از یادم
        پیش از تو گرم زندگی بودم
        ترسیده از وابستگی بودم
        تا عشوه‌‌های تو اسیرم کرد
        از چاله‌ای در چاه افتادم
        وابستگی کور و کرم می‌کرد
        انگار عیبت را نمی‌دیدم
        وقتی به خود هم آمدم دیدم
        صیدی اسیر دام صیادم
        آن روز را در خاطرم مانده 
        با اضطراب و دلهره گفتم:
        از تو چه پنهان دوستت دارم
        شیرین‌ترینم با تو فرهادم
        خندیدی و گفتی که: ممنونم 
        اما عوض شد لحن و رفتارت 
        ای بر زبان صادقم لعنت
        بد نقطه ضعفی دست تو دادم! 
        قدری گذشت و دست تو رو شد
        جای سرم بر روی زانو شد
        من ساده بودم فکر می‌کردم
        کنج قفس هم با تو آزادم
        با حرف‌های تلخ و جانسوزت
        با بی ‌وفائی‌های هر روزت
        رفتی شکستی عهد و پیمانت
        در پیش چشمم آمد اجدادم
        گفتی که از برگشت معذوری
        گفتی که میلت نیست مجبوری
        دیگر چه سودی دارد این حرفت؟ 
        دست از سرم بردار جلادم
         شب گریه‌های تلخ پیرم کرد
        در پنجهٔ ظلمت اسیرم کرد
        هر روز دردم بیشتر می‌شد
        در هم فرو می‌ریخت بنیادم
        دلگیرم اما خوب می‌دانم
        دنیا که جای شاد بودن نیست
        جا مانده پیش هر کدام از ما
        ارثیه‌های حضرت آدم
        عمرم تلف شد با تو در دنیا
        دارد به آخر می‌رسد کارم
        چون تک درختی خشک در صحرا
        آخر نصیب آتش و بادم
        #احمدصیفوری
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۲ ۲۰:۰۲
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۴۹
        ما مبتلای به عشقیم
        شاعر زندگانی
        بر ما بتاب هرشب
        با شعر مه نشانت
        خندانک خندانک
        قدرت الله حاجی پور(قدرتا)
        چهارشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۲ ۲۲:۰۰
        درود بسیار زیبا بود هنرمندگرامی گرامی
        اثر موثری بود
        پر از شاعرانه های گرم، سبز سبز در ترنم واژگان سکوت
        🌴💧💧💧💧💧🌻🌄🌲🌲🌲🏠🎹👈💎👏🙏👂
        🌹🌷🌷🌷🌷🌷🌹🌹🌷🌷🌷🌷🌷🌹🌹🌷🌷🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0