جمعه ۱۱ آبان
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
کوه سپید
من بنادارم بگریزم
زین شهربلاخیز
کبودپرزدودبادرودیوار سردوبی روح
آدمابی مرام وتنگ چشم وپردروغ وپرفریب
خسته ام زین همه رنج بی حاصل
کم کم فاصله می گیرم ازهمه
درغروبی دلگیرویاشبی شبگیر
می روم ازاین همه سیاهی وتباه
می گزارم پا به رهی بی بازگشت
آنقدردورمی شوم تاکس نبینم
می روم روسوی کوه ،کوه بلند
آنجاکه داردفصلهابرتنش برف سپید
من دمی پایین کوه تکيه بربیدپیر
خستگی درمی کنم
آنگاه صخره هارامی گزارم پشت سر
تارسم برتیغ کوه
حتم دارم من بدانجاغم ندارم
من سبکبال هیچ باری بردوش خویشتن ندارم
دوست دارم رو تخته سنگی سرگزارم
روبه بالاچشم وجان برسپهربگشایم
دوست دارم تادمی رابربال خیال
آسمان رادرنوردم
تارسم برآشیان ابری تنومندوسپید
تاببینم من بدانجاآشیان پرنیان
شاهدشهپروگیسوی بلندعرشیان باشم
شایدآنجامن به حق نزدیکترم
دوست دارم حس کنم عرش الهی
تاببویم شمیم وعطرخوش خدای لامکان
دوست دارم تا وقت جان دادن
عرشیان برتن وجانم
گلهای بهشت فروریزند
وعقابهامرابربال خویش گیرند
وبه آرامگاه ابدی رسانند
دوست دارم جای سنگ لحدم
تورسپیدفرشتگان باشدبرتنم
وجای خاک خرمنی ازبرف سپیدبرمن بریزند
دوست دارم مجنون صفت وقت حشر
بال گیرم تارسم ازفرش برعرش...
بهاالدین داودپور. بامداد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.