غزل به نگاهی
به نگاهی که مرا عاشق خود کرده؛ قسم
باید امشب به غزلهای نگاهت برسم
کاش آن لحظه که در حسرت باران بودم
ابری از کوی تو می آمد و می شد نفسم
« ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری»
چه کسی گفت که من اهل هوا و هوسم
مثل این قافله ی عمر به سر آمده؛ کاش
باخبر می شدی از ناله ی بانگ جرسم
تا که آزادیم آوازه ی این شهر شود
کاشکی گوشه ای از قلب تو می شد قفسم
می روم سر به بیابان بگذارم بی تو
به نگاهی که مرا عاشق خود کرده؛ قسم
----
تو را مثل کبوتر می نویسم
شکسته بال و بی پر، می نویسم
اگر چشم تو بگذارد، دراین شعر
تو را یک جورِ دیگر می نویسم
شبی مهمان چشمت می شدم کاش
بله_قربان چشمت می شدم کاش
چو باباطاهر عریان این شهر
دوبیتی خوان چشمت می شدم کاش
🌹🌹🌹🌹
چه دریایی، چه توفان قشنگی!
نشستم در چه باران قشنگی
نشستم، دیدم آرام من آمد
خدای من!چه چشمان قشنگی!
ا🔶➖🔶➖🔶➖🔶
اگرچه، بی تو حالم بد شد امشب
پُر از اندوهِ بیش از حد شد امشب
خدا را صد هزاران مرتبه شُکر
خطر از بیخ گوشم رد شد امشب
#محمدحسین-حیدری-زرنه
به شعر ناب خوش آمدید بزرگوار
قلم زیبایی دارید 🌺👏🌺