جمعه ۴ خرداد
|
|
هَندزفری درگوش بود و،
پخشِ آهنگ
صدای دلنشینِ تار و تنبور
نوای دلنشین ساز و چشمه سار و سنتور
|
|
|
|
|
تو را در آغوش
خواهم گرفت
تنگ
|
|
|
|
|
بزن باران و پر کن چاله ها را
|
|
|
|
|
بشین روبروم و توو چشمام بخند...
|
|
|
|
|
ما گدایم و گدا چشم به سلطان دارد
|
|
|
|
|
ای دریغ از همتی کو " دولت فقرم " دهد
از قناعت توشه ای و جرعه ای صبرم دهد
|
|
|
|
|
دلت قصری ز شعر و شور شیرین غزل می خواست
گذر از حرف ها و کارهای مبتذل می خواست
|
|
|
|
|
عشقت چه ساده پردهٔ عصمت دریده است
|
|
|
|
|
مغروری به کبکی باز باز شعر مرا میخوانی
محکوم به خوانش خوب درخفا میخوانی
|
|
|
|
|
به آتش میکشم از دورها دور و برت را
خزان هم خواهد آزرد گل های ترت را
|
|
|
|
|
باران!
بگذار بخوانند،
صدای گنجشکها هم زیباست...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
درسوال بی کسیها مانده بودم شد جواب
مشکلی حل کرد و جایش صد معما داد و رفت
|
|
|
|
|
سرم را می گذارم گاه گاهی روی میزی که ...
تصور می کنم در دست خود چاقوی تیزی که...
|
|
|
|
|
زمانی من رها گشتم، مه در این زندان مردم
|
|
|
|
|
پس از تو باید در منظر خیالم در کشتزار جبر زندگی
سایه بکارم و ابرهای دروغگوی شادی را به آسمان بی ان
|
|
|
|
|
گویند از هر چه ترسی به سرت می اید
همه ترسم تو شدی،به سرم زود بیا
|
|
|
|
|
قطار چونکه بیاید سوار خواهم شد
|
|
|
|
|
ای حادثه ی خسته ی بی جبران،عشق
|
|
|
|
|
برچهرههامان پینهٔ مُهراست بی مِهرش
باخون دلهای مباح اما وضو کردیم
|
|
|
|
|
وقتی صدای احساس، میمونه در پشت در...
|
|
|
|
|
لب هایت گل بوسه را می جست...
|
|
|
|
|
دو غزل+ یک دوبیتی+ برشی از یک مثنوی+ سه دلسروده
|
|
|
|
|
عشق من،
بی نهایتی است مطلق!
|
|
|
|
|
درد دل
غمگین نمی سرایم، از بهر تو ترانه
گویم حدیث دردم ،با شعر و با زبانه
ساقی دلم گرفته،پرکن ت
|
|
|
|
|
چه آسوده خیال است
جهان
انگار کوه های بلند
بین من و تو را نمی بیند...!
|
|
|
|
|
خالق جانگداز من ، كي بدهي نياز من
سر بنهد به درگه ات ، اين سر سرفراز من
خالق
|
|
|
|
|
زندگی مان را بنا کرده ایم ،
براساس یه مشت ،
سیم و چرخ دنده
|
|
|
|
|
دلم حظ میبرد از عطر نرگسهای گیسویش
کمان ابروانش چوب دستی های جادویش
اگر چه توءمان رودم و لمس ماه م
|
|
|
|
|
وز دل خاک سیه گرد و غبار آزاد است
|
|
|
|
|
کمال مستی حافظ شروع شرب من است
چراکه میکده ام در میان چشم تو بود
|
|
|
|
|
هركه به سود خودش، گر بُودش صد كلام
كي برسد سود آن برهمه ي خاص و عام
حرف تو بر
|
|
|
|
|
آییی زندگی!!!
موهایم یا شرافتم؟!
کدامین،
به خطر انداخته تو را؟!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
هەموو شەوێ
شێعرەکانم ماچ ئەکەم!
بەو هیوایە
کە لە بەر خۆتەوە بیڵێ یتەوە!
|
|
|
|
|
کوتاه اززادوولدهایِ واژه یِ بدخیمِ معکوس
|
|
|
|
|
سر آغاز تمام قصه های ناتمام من تویی
بهترین سخن برای پایان کلام من تویی
می نویسم قصه ای از عم
|
|
|
|
|
من مطمئنم آخرین جنگِ جهانی
|
|
|
|
|
ای یار بیا بار مرا بین
این روز و شب و کار مرا بین
حق است چنین باشد و ار نیست
پس سلسله کردار
|
|
|
|
|
(ماه و مهر)....
ماه من
می دانی؟
هر گلی ، عطر خاص خودش را
دارد
نمی دانم نام کدام گل را
بر
|
|
|
|
|
همت را ضمیمه ی درد کن و بدان
سرنوشت تمام قفل ها ، شبیه هم است
مهدی حقانی مهر
|
|
|
|
|
باران که بر چهرهی گندمگون تو نشست
|
|
|
|
|
ای کاش که در گربه کمی شرم و نظر بود
|
|
|
|
|
خاطراتت روی زخم کهنه ام را باز کرد
رنج های بردنت از یاد، بی تاثیر شد
|
|
|
|
|
سوادم گمشده یاران
همین دیروز.
..
|
|
|
|
|
راز من و تو منتهیست بر نقطهٔ خاص !
" ای کاش محرم باشی و مجرم نباشی "
|
|
|
|
|
مثه پروانه دور من میگردی ... 🦋
|
|
|
|
|
نور نیروانا ببین، محو تماشا می شوی
نوش این اکسیر را، الحق که برنا می شوی
سطح را کور کنی، عمق را چن
|
|
|
|
|
با آنکه دل به قول و غزل خوش نموده ایم
پیوسته از مصیبت دنیا سروده ایم
|
|
|
|
|
یکباره با آغوش پر مهرت عجینم کن
|
|
|
|
|
گیر کردم در سیه چاله چشمانت
تنگ و تاریک و نمور نیست
روشن تر از ماه و درخشان تر از خورشید
نمایا
|
|
|
|
|
تنگدستی خسته با مویی بلند
پاره کفشی داشت با رویی نژند
|
|
|
|
|
به مهر و محبت دل مردمان را شاد کن.به فکر خرابی نباش جایی آباد کن.
|
|
|
|
|
ويرانه عشق خوشتر از آبادی
که این بند و اسارتش تو را آزادی
|
|
|
|
|
بلکه بادی بِزَند، پخش کند عطرت را؛
که وجب تا به وجب گَز بکنم رَدّت را!
ع.موسوی
|
|
|
|
|
یه عمره که توو فکرید
به فکرِ باغِ مینو
ولی رفتارِتون یه چیزِ دیگه ست
شبیهِ به دومینو
|
|
|
|
|
رفتنت آتش به جان زد،سوختم
|
|
|
|
|
چراغ دانش .علمی .اجنماعی
تو نوری در شبِ تیره
چراغی تودل و جان را
رها بخشا به علمِ خود
نگاه کور
|
|
|
|
|
بیا که با تو هزار از جهان مگو دارم
|
|
|
|
|
من بنده ي فرمانبري هستم به بَـرِ تو
گر پيموده ام ، آن همه كوه و كمر ت
|
|
|
|
|
با من از
عشق بگو
از مهر
از ماه
از باران
|
|
|
|
|
یارب اثر چراست که در دور اختر است؟
کان خرقه پوش خام به جانانت مهتر است ؟
یارب چگونه گشت فلک فاحش
|
|
|
|
|
هی نعره زدم،پنجه به دیوارکشیدم
صدبار خودم را به سر دار کشیدم
|
|
|
|
|
اگر بینی تو سودا را که اندر سر فغان دارد
چه دانی داغ صفرا را که اندر دل نهان گشته...
|
|
|
|
|
گر حاكمي حكايت حكم خدا شنيـد
نتوان كه ظلم و جور زِ خود آورد پديـد
حكم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۸۷ پست فعال در ۱۵۵۴ صفحه |