سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 24 ارديبهشت 1403
  • لغو امتياز تنباكو به فتواي آيت الله ميرزا حسن شيرازي، 1270 هـ ش
6 ذو القعدة 1445
    Monday 13 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      دوشنبه ۲۴ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      ممد و باغ هلو
      ارسال شده توسط

      مسعود رضایی

      در تاریخ : سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳ ۱۵:۱۲
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۲۵ | نظرات : ۶

       
       
      یادش بخیر بچگی ها با ممد پسر همسایمون خیلی رفیق بودم . یادمه یه باغ بود مال اصغر قنبری ارباب دهاتمون که درخت هلوهاش ادمو وسوسه میکرد که بره یه هلو دزدکی بچینه و بخوره . از این ناراحت بودیم که چرا پدر ما باغ هلو نداره تا نریم به باغ اصغر قنبری و دزدکی هلو بچینیم.
      یکی از اون روزها با ممد یواشکی رفتیم تو باغ و یه دونه هلو بزرگ و رسیده چیدیم و زدیم بیرون و امدیم یه جای نشستیم و یه گاز من میزدم و یه گاز ممد و تموم شد.
      ممد به من نگاه کرد و گفت میخوای یه درخت هلو داشته باشیم تا دیگه مجبور نشیم از باغ اصغر قنبری هلو نچینیم .
      منم گفتم اره اینطوری میتونیم هلوهای بیشتری بخوریم 
      دونه ی هلو رو باهم کاشتیم و هر روز میرفتیم بالا سر دونه ای ای که کاشته بودیم وبهش اب میدادیم.
      ممد گفت :شنیدم اصغر قنبری مار های کشته شده زیر پای دختاش میکاره تا قوت بگیرن -بیا باهم بریم یه یه مار پیدا کنیم بیاریم پای درخت چالش کنیم تا درختمون قوت بگیره .
      رفتیم کوه یکم گشتیم که ممد یه مار دید یه سنگ بزرگ برداشت و خواست بزنه سر ما که مار به سرعت چرخید و پای ممد رو نیش زد.
      ممد بیهوش افتاد ، من سریع سنگ را برداشتم و ان را بر سر مار انداختم و مار کشته شد
      رفتم دهات و پدر ممد رو اوردم و خیلی سریع ممد رو بردن بیمارستان شهر ولی دیگه دیر شده بود ممد تو راه مردش و من تنها شدم و هر وقت یاد ممد می افتادم غصه میخوردم .
      به یاد ممد یک مار کشته شده از اصغر قنبری گرفتم و زیر درخت هلوی خودم وممد چالش کردم .
      حالا از اون موقع خیلی میگذره درختمون تنومند شده و هلوهاش رسیده ولی حیف که دیگر ممد نیست که تا باهم هلو بچینیم و یه گاز من بزنم یه گاز اون.
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۴۹۱۷ در تاریخ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳ ۱۵:۱۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0