سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 22 ارديبهشت 1403
    4 ذو القعدة 1445
      Saturday 11 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۲۲ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تعبیر خواب - مسافر خیال 10
        ارسال شده توسط

        حسین وفا (آسمان آبی)

        در تاریخ : شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۸۴ | نظرات : ۱۲

        بنام خدا
         مطلب شماره 13: تعبیر خواب – مسافر خیال 10
         **************************
        شرایط بر وفق مراد آقای بهراد می چرخید . او با خوش شانسی تمام توانست
        آب رفته را به جوی بازگرداند . سپس از تصمیم عجیب خودش پرده برداری
        کرد و همه را در حیرت و ناباوری فرو برد .
        او با قاطعیت اعلام کرد اینجا دیگر جای او نیست و قصد دارد با خانواده برای
        همیشه ایران را ترک کند .
        هیچکس از این تصمیم او اطلاع قبلی نداشت . خبر بسیار ناامید کننده بود .
        کمی پرس و جو کردم و قضیه آشکارتر شد . برادر آقای بهراد  در ترکیه و
        استان بورسا اقامت داشت  و در کار تولید و صادرات چوب و فراورده های
        آن فعالیت داشت . او ورشکست شده بود و آقای بهراد تصمیم گرفته بود
        سرمایۀ خود را به آنجا انتقال بدهد و تجارتخانۀ برادرش را احیا کند .
        هیچ چیز و هیچ کس نتوانست مانع تصمیم او بشود . خیلی زود مقدمات کار را
        فراهم کرد و بدون هیچ مشکلی آماده رفتن شد .
        برای اطلاع بیشتر سراغ فروغ خانم رفتم . او دم در خانه توضیح داد :
        « هیچکس حریف بهراد نمیشه . من از تو و نازنین بهش گفته ام . اون
        مخالفت زیادی نکرد و یه جورایی قبولت داره ولی گفته اگه واقعا تو در حرفت
        جدی هستی ، باید با ما بیایی .»
        در همین حال سروکله آقای بهراد پیدا شد . مثل اینکه از حمام بیرون آمده بود .
        این را از سر و رویش میشد حدس زد . از همان فاصله متوجه حرفهای ما شد .
        خیلی راحت جلو آمد و گفت :« ببین عزیزم اگه واقعا قصد زندگی داری و نازنین
        رو میخوای ،من حرفی ندارم . برو جمع کن با ما بیا . اینجا جای زندگی نیست .
        من نمیذارم دخترم در این خراب شده بمونه . پسرمو قبلا فرستادم الان هم
        خودمون میریم . مطمئن باش کارگری اون ور آب ، از عنوان  مهندسی
        فعلی که داری خیلی بهتره . اگر هم نمیخوای شما را بخیر و ما را بسلامت .
        والسلام نامه تمام »
        آقای بهراد اینها را گفت و رفت داخل خانه .
        فروغ خانم نمیدانست چه بگوید . هر دو سرمان را پایین انداختیم . و لحظاتی
        بعد آرام از او خداحافظی کردم و برگشتم .
        اصلا از حرفهای آمیخته به سیاست آقای بهراد خوشم نیامد . او همه چیز را
        فدای افکار خودش میکرد .
        حتی فکر رفتن به خارج و اقامت در آنجا را نمی توانستم در ذهنم جا بدهم
        چه برسد به عملی کردن آن .
        برای جواب دادن نیاز به فکر کردن زیاد نداشتم . نمی توانستم این پیش شرط
        را قبول کنم .
        تمام هویت وجودی من در اینجا  بود . موضوع را به نازنین هم اطلاع دادم .
        او نیز از قضیه رفتن ناراحت بود نمیدانست چکار بکند .
        باید راهی پیدا میکردیم . نازنین معتقد بود وقتی عمویش با آن همه تجربه و
        سابقه کاری نتوانسته بود دوام بیاورد ، پس پدرش هم نمی تواند کاری از
        پیش ببرد و بعد از مدتی دست از پا درازتر برخواهد گشت . و ما نباید زیاد
        نگران باشیم .
        نمیدانستم درصد وقوع چنین فرضیه ای چقدر می توانست باشد . اما مجبور
        بودم به آن دل خوش کنم .
         پیامم را به آقای بهراد رسانیدم . من قصد رفتن ندارم  و دنیای من همینجاست .
        آقای بهراد خیلی زود هرآنچه را که داشت نقد کرد . حتی خانه ای را که
        در آن سکونت داشتند. بعد نازنین را تحت فشار گذاشت تا آپارتمانی را که به
        مناسبت فارغ التحصیلی از دانشگاه به او هدیه داده بود را هم بفروشد . اما
        نازنین راضی نشد و آقای بهراد هم بخاطر هدیه بودنش اصرار زیادی
        نکرد و آپارتمان ماند .
         هر وقت نازنین را می دیدم با حسرتی تمام نشدنی نگاهش میکردم . این حسرت
        را از اول داشتم . ولی این روزها واقعی تر شده بود. الان همۀ آرزوها در حال
        برباد رفتن بود .
        او به برگشتن مجددشان بسیار امیدوار بود و به همین امید آپارتمانش را نگه
        داشته بود. سفت و سخت به من سفارش میکرد که تا آن روز باید منتظر بمانم .
        ******************************************
        سرانجام روز موعد فرا رسید . آبان ماه بود با هوایی سرد و ابری . تحمل وداع
        با او را نداشتم . آن روز خود را در داخل خانه زندانی کردم و برای بدرقه نرفتم .
        نه من تحملش را داشتم و نه او .
        آنها موقع غروب ازخانه خارج شدند . و من مخفیانه از گوشه پرده پنجره اتاق
        نگاه میکردم . نازنین کمی دور و برش را نگاه کرد . وقتی مرا ندید سرش را
        بالا آورد و به پنجره خانه ما خیره شد .خودم را کنار کشیدم . لحظات خیلی
        سختی بود .
        ثانیه هایی بعد دوباره نگاه کردم . آنها بطرف ماشین آژانس در کنار خیابان
        رفتند . و...  راه افتادند .
        ساعتی بعد با رسیدن شب ، صدای پرواز هواپیمایی را شنیدم که فاصله ایجاد
        می کرد به اندازه دنیاها ...
        پایان قسمت دهم ....
        *************************
         بخشی از شعر داغ شقایق  سرودۀ خودم مربوط به سالها پیش
         
        نشستـم در سکـوتِ سـرد امشب        مـیــان غـصــه  و دلتنـگـی و تب
        وجـودم  را  گـرفـتـه حسّ  فـریاد       تـمـام  آرزوهــا  رفـتـه  بــر  بـاد
        به پیش چشـم خود غـوغـا ببـینم        سراسـر مـرگ ایـن سـودا ببـینــم
        هـمان سـودای مـاه  فـرودیـن را        که بر او هـدیه کردم عقل و دین را
        یکی آمد که باران پشت سرداشت       به قـلبم دانه های عـاشقـی کاشت
        در امـیــد وفـایـش پیـشــه کــردم         بـر آن دل نـازنیـن انـدیشــه کـردم
        اسیــر  آن  بتِ رعـنــا شـدم  مـن         ولی غـافـل از این معنـا شـدم من
        که عشق آخــر سرانـجامی ندارد          رهِ  بیــراهــه  فــرجـامـی نــدارد

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۶۵۱ در تاریخ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0