سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 21 ارديبهشت 1403
    3 ذو القعدة 1445
      Friday 10 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۲۱ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        جبر و اختیار
        ارسال شده توسط

        محمد رضا بذرافکن

        در تاریخ : شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۲ ۲۲:۴۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۱۰ | نظرات : ۰

                                                       جبر و اختیار            
         
        جبر هنگامي معنا ميشود كه ما مجبور به انجام كاري باشيم و هيچ گونه اختياري از خود نداشته باشيم و اين مطلب مغاير با اصل انسانيت است.زيرا انسان تنها موجودي در عالم است كه قوه تفكر و انتخاب دارد و بر اساس همين موضوع است كه حساب و كتابي را در آينده پيش روي خود ميبيند كه اين حساب كتاب همان روز جزا روز (قيامت) است و اگر اين اختيار از انسان سلب شود ديگر دادگاه الهي معنايي نخواهد داشت و انسان به علت گناه هايي كه مرتكب ميشد نبايد مجازاتي را پيش روي خود ميديد و در اين وضع  تمام اصول انساني پايمال ميشد.
         
        در ابتدا ميخواهيم بدانيم اين جبر و اختيار بيشتر مختص چه انسان هايي است و اصلا يعني چه.
         
        در ادامه اين موضوع را با مثال هايي كاملا روشن ميكنيم.
         
        وقتي ديوانه اي را در دادگاه ميبينيم كه به علت ارتكا به جرم مجازات نميشود و اين وضع روحي او ، او را از مجازات دور ميكند متوجه ميشويم كه عاملي وجود داشته كه اين انسان را  كه داراي قوه تفكر و انتخاب بوده را از پاي ميز محاكمه بي گناه جدا ميكند در حالي كه او جرمي را مرتكب شده.بله انسان ديوانه قدرت انتخاب و فكرش را از دست داده و به قول معروف مجبور به انجام كاري شده. پس نتيجه ميگيريم كه اگر انسان قدرت عقل خود را از دست دهد مجبور به انجام كارهايي ميشود كه اين كارها از اختيار فرد جدا خواهد بود.
         
        مسئله جبر بيشتر در زندگي عارفان معنا ميشود زيرا وقتي عارف به مرحله شيدايي رسيد اختيار از او سلب شده و اجبارا دست به كارهايي ميزند كه اختيارش در شكل گيري كار نقش چنداني ندارد.انسان شيدا همه چيز را همان گونه كه خود ميخواهد ميبيند .حال اگر فردي به علت توجه زياد به معنويات به مرحله شيدايي رسيد ديگر ارزشها برايش همچون نفس كشيدن خواهد شد و ديگر نميتوتند خود را دور از ارزش ها ببيند .اين افراد ديگر به سادگي گناه نكرده و به علت ارج نهادن به ارزش ها ديگر لغزش براي انها فاجعه است. در واقع اين افراد مجبورند به خوب بودن.
         
        در ادامه با مثال هايي منطقي تر به ابعاد ديگر موضوع ميپردازيم . يك معتاد را در نظر بگيريد كه از روي اختيار به مصرف مواد مخدر رو اورده و پس از مدتي مصرف او به اجبار خواهد شد و اگر از اين معتادها سوال شود كه چرا ترك نميكنيد اكثرا اين جواب را خواهند داد كه ميخواهم ولي نميتوانم.در اين جا اختيار از او سلب نشده  ولي زور اجبار از اختيا بيشتر است . ديگر مسائل زندگي هم مانند موضوع اعتياد است مثلا هنگامي كه انسان سر ساعت معيني از خواب برميخيزد يا سر ساعت معيني ورزش ميكند پس از مدتي اين قبيل كارها به صفحه زندگي او وارد شده كه حذف آنها كار ساده اي نيست مانند مسئله ترك اعتياد كه دست خود انسان است ولي اجباري او را از اختيار دور كرده كه جنگ با اين اجبار كار سختي خواهد بود.
         
        از بحث هاي بالا به اين نتيجه ميرسيم كه انسان بعد از تكرار مكرر كاري آن كار را وارد برنامه آينده زندگي خود كرده  و دل كندن و انجام ندادن آن كار به سادگي امكان پذير نخواهد بود.مثلا دل كندن از افرادي كه مدتي طولاني با آن ها زندگي كرديم محال نيست ولي مشكل است . پس بعد از اين بحث ها كاملا آماده خواهيد بود تا مسئله جبر و اختيار را واضح تر بيان كنم .
         
        مثلا انساني را در نظر بگيريد كه قران را با جان و دل بخواند و به دستورات آن عمل كند پس از مدتي قران با جان و دل او گره خورده  و پيروي نكردن از دستورات آن براي او مشكل خواهد شد. در واقع او اين اختيار را داراست كه از دستورات قران دوري كند ولي اين امر به سادگي امكان پذير نميباشد. پس در واقع از زاويه اي ديگر او مجبور است به خوب بودن و مسئله جبر در اين مثال به روشني بيان شده.
         
        در مثالي ديگر برادران يوسف را در نظر بگيريد كه با خود عهد بستند بعد از قتل برادرشان يوسف توبه كنند و از خداوند به علت گناهي كه مرتكب شده اند طلب آمرزش و مغفرت كنند ولي در ادامه ميبينيم كه با اين كه آنها اين اختيار را داشته اند كه توبه كنند ولي اجبارا نميتوانستند زيرا آن ها قدم در كاري گذاشته بودند كه دل آنها را سياه كرده بود و به اين زودي ها دل آنها پاك نميشد . پس نتيجه ميگيريم كه سرچشمه اختيار دل ادمي است و سرچشمه جبر هم همان دل اوست. در تمام مراحل زندگي انسان اخيار خود را داراست و هيچ گاه اين اختيار از او گرفته نميشود ولي گاهي اوقات قدرت جبر از اختيار بالاتر است اين موضوع را در مثال بعد زيباتر عنوان ميكنم.
         
        انسان در جواني به علت برخورداري از هواهاي نفساني شديد گاهي مجبور به انجام كارهايي ميشود كه قدرت اين اجبار اختيار را به زانو در مي اورد . در واقع اين هواي نفساني است كه اختيار را كم رنگ و اجبار را پررنگ ميكند و انسان را به هر كجا كه بخواهد ميكشاند.
         
        پس بعد از بيان اين مثال ها فهميديم كه خود انسان است كه جبر و اختيار را معنا ميكند و خود را مجبور يا مختار به انجام اموري مينمايد.
         
        جبر و اختیار از دیدگاه قانون جاذبه و نقش آن در سیاست جهانی
         
        خداوند هنگامی که انسان را خلق کرد ، او را متمایز از دیگر جانداران قرار داد و این وجه تمایز به علت وجود قوه اختیار در انسان بود.متاسفانه عده ای کورکورانه و از روی خیالات ذهنی مسئله ای را تحت عنوان جبر و اختیار مطرح میکنند و برای آن دلایلی کذب و غیر عقلانی میتراشند .
        طرح مسئله جبر واختیار و روشن شدن آن کلید بسیاری از سوالات بی جواب است که در ادامه به بررسی آن میپردازیم.وقتی دو کلمه جبر و اختیار را در کنار هم به کار می بریم با توجه به شرایطی که جهان در آن به سر میبرد قدرت بیشتر را برای جبر قائل میشویم و اختیار را افسانه ای میپنداریم که برای دستیابی به آن باید هفت خان رستم را طی کرد .در واقع در سیاست های جهانی ، قانون حاکم ، تبدیل به جبری شده که تمام انسان ها موظف به رعایت این قوانینند و اگر شخصی یا گروهی از این قوانین پیروی نکند ، محکوم به سرپیچی میشود و سزایش مرگ است .جبر و اختیار در هر زمانه ای بستگی به قدرت حاکم در آن زمان دارد و این رابطه تنگاتنگ بین جبر و اختیار و قدرت سلطه را نشان میدهد و ریشه اش را باید در قانون جاذبه جست و جو کرد. مثلا هنگامی که فردی خود را از طبقه سوم ساختمانی به پایین پرتاب میکند ، سقوط او به پایین حتمی است و نمیتوانیم بگوییم او قادر است که تصمیم بگیرد به پایین سقوط نکند و یا به بالا صعود کند و یا بین زمین و آسمان بماند.
        جبر هم مثل مثال قبل از قانون جاذبه تبعیت میکند .در دین اسلام و قرآن کریم به روشنی از قانون جاذبه سخن به میان آمده و رابطه آن با جبر و اختیار را مطرح میکند .مثلا هنگامی که انسان گناهی مرتکب میشود و بعد از آن توبه نکند در این جا است که قانون جاذبه دست به کار شده و شرایط گناه آلود دیگری را برای فرد مهیا میکند و وقتی آن فرد به خود می آید خود را غرق در گناه میبیند و نجات خود را دیگر، عملی نمیداند.اگر هم انسان کار خیری در راه رضای خدا انجام دهد باز هم قانون جاذبه دست به کار شده و شرایط خیر دیگری را برای ما مهیا میکند.برای همین قانون است که انسان باید در روز چند بار نماز بخواند و آینده خود را بیمه کند و خود را از خطراتی که ممکن است او را تهدید کند نجات دهد.
        عده ای از افراد وقایع مهم بشری را به جبر و اختیار میچسبانند و معتقدند در وقوع بعضی از حوادث انسان نقشی ندارد و هر چه است، مشیت الهی است.یکی از این حوادث ظهور حضرت مهدی است .آن ها میگویند: حتما مشیت الهی بوده که تا به حال چنین مهمی صورت نگرفته .در واقع آن ها با قوانین الهی آشنایی ندارند و در کارهایی که به شکست منجر میشود ، مشیت الهی را باعث و بانی نتیجه میدانند.برای ظهور حضرت ،دو شرط جداگانه وجود دارد که اگر تنها یکی از این شرایط مهیا شود ظهور بر حضرت واجب میشود.یکی از این دو شرط غلبه نیروی خیر بر شر است .متاسفانه چنین شرایطی تا به حال در جهان انجام نگرفته و روز به روزشاهد تضعیف قوای خیر و قدرتمندی قوای شر میباشیم.بنا بر این از شرط اول چشم پوشی میکنیم و به سراغ شرط دوم میرویم .شرط دوم سلطه نیروی شر بر تمام جهان به طوری که تمام ارزش ها مبدل به ضد ارزش میشود و دیگر مجالی برای نفس کشیدن قوای خیر نمیماند.در این زمانی ، که ما هم اکنون به سر میبریم شرط دوم به ولله به وقوع پیوسته و ما باید در هر لحظه و هر زمانی منتظر ظهور آقا باشیم و خود را برای خدمتگزاری آماده کنیم.
        به بحث اصلی یعنی جبر و اختیار برمیگردیم .همه انسان ها در نزد پروردگارشان دارای 3 پرونده میباشند که در روز قیامت فقط یکی از این پرونده ها مورد ارزیابی قرار میگیرد و دو پرونده دیگر حذف میگردد.در واقع یکی از این 3 پرونده نامه اصلی اعمال ما میباشد.خداوند از روز اول 3 سرگذشت را برای هر انسانی مقدر فرموده که هر سرگذشتی پرونده ای جدا ، تشکیل میدهد.پرونده اول مخصوص کسانی است که کارهای خیرشان از کارهای شرشان پیشی گرفته و سنگینی ترازو به نفع کارهای خیر است .پاداش چنین افرادی بهشت جاودانی است .پرونده دوم مخصوص افرادی است که هم کار خیر انجام داده اند و هم کار شر و کارهای خیرشان آن قدر نیست که آن ها را مستحق بهشت کند و کارهای شرشان هم آن قدر نیست که جهنم را برای آن ها مهیا سازد .در واقع بیشتر انسان ها از این دسته اند و خدا خود میداند که با آنها چه کند و خداوند از هر عادلی ، عادل تر است و در دادگاه عدل الهی بر هیچ کس ظلمی روا نمیشود.پرونده سوم مخصوص کسانی است که تمام عمر خود را در راه بدی سپری کرده اند و پاداش این افراد هم جهنم است.حال که با 3 پرونده خود نزد خداوند آشنا شدیم، باید بدانیم که در روز قیامت فقط یکی از این 3 پرونده مورد ارزیابی قرار میگیرد و اگر کسی در این دنیا قدم در راه خیر بگذارد ، قانون جاذبه اورا به پرونده اول میرساند و اگر قدم در بدی گذارد او مستحق پرونده 3 است و اگر هم بدی کند و هم خوبی که اکثر مردمان از این دسته اند ، پرونده 2 از آن اوست و باید منتظر دادگاه الهی باشد و ببیند بیشتر مستحق بهشت است یا جهنم.حال که از قدرت جاذبه پرونده هایمان آگاه شدیم باید مراقب باشیم تا کلاه سرمان نرود 

         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۶۰۱ در تاریخ شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۲ ۲۲:۴۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0