سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        لذت
        ارسال شده توسط

        احمد پناهنده

        در تاریخ : حدود ۱ ماه پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۱ | نظرات : ۰

        یادی از شب عید نوروز، وقتی که هفت سالم بود

        لذت

        چه لذتی داشت
        چقدر شاد بودیم
        قرار و آرام نداشتیم
        دل کوچکمان در سینه بی تاب بود
        دوست داشتیم هرچه زودتر تحویل سال فرا رسد
        و اول از همه عیدی مان را از پدر و مادر مان بگیریم
        اینکه اول ما را در آغوش می گرفتند و می بوسیدند و بعد به هر یک، یک تومانی اسکناس و یا بیشتر در دستمان می گذاشتند و مقداری هم کشمش و نخود در جیبمان
        بعد لباس تازه پوشیدن
        کفش نو به پا کردن
        و با دوستان و خویشان به عیدی رفتن
        مزه داشت
        این مزه هم تمامی نداشت
        روز عید و لحظه هایش به ما تعلق داشت
        آخر پولدار می شدیم
        هرچند ارزش پول دار شدن را نمی دانستیم
        اما غریزی متوجه می شدیم که بیشتر می توانیم بستنی بخوریم
        لیس لیسک بخریم
        آدامس بادکنکی در دهانمان بگذاریم و باد کنیم و بترکانیم
        و این پول عیدی بزودی تمام نمی شد
        برای همین برای ما قلک می گرفتند و به ما یاد می دادند که پولمان را در قلک جمع کنیم
        اما وقتی که پول خوردها در قلک می رفت، دیگر دست و دل بازی نداشتیم
        قدرت خریدمان به صفر نزول می کرد
        ول خرجی هم نمی توانستیم بکنیم
        زیرا دلمان به این خوش بود که پول ها را جمع می کنیم
        راستش من یادم نیست چقدر پول جمع کرده بودم
        اما هر بار به قلکم سر می زدم و با سیم از شکافی که پول در آن می ریختیم، یک یک ریالی و یا دو ریالی و گاهی هم پنج ریالی را بیرون می آوردم و با دوستان خرج می کردم
        و این در حالی بود  که دو برادر دیگرم قلکشان پول داشت
        اما مال من زود خالی می شد
        برای همین نقشه می کشیدم که پول قلک آنها را خالی کنم
        عجب روزهایی بود
        عجب شور و حالی بود
        به قدری شیرین بود که نمی فهمیدیم روزها چگونه می گذرد
        اما وقتی که مادر و یا پدر در کوچه ها دستمان را می گرفتند و ما را به خانه بردند
        تازه می فهمیدیم که شب شده است و دیگر کوپن نداریم بیشتر بمانیم و بازی کنیم
        شبها هم خوابمان نمی برد
        هوا بهاری بود و به آسمان نگاه می کردیم و ستاره ها را می شمردیم
        آخر مادرانمان به ما گفته بودند که هر کسی در آسمان یک ستاره دارد
        و من هم کنجکاو شده بودم که در آسمان ستاره ام را پیدا کنم
        اما هرچه در آسمان ِ پرستاره به جستجو می نشستم، نمی توانستم ستاره ای که مال من باشد، پیدا کنم
        تا اینکه به مادرم گفتم مامان
        تو به من گفتی که هر نفر در آسمان یک ستاره دارد
        اما من هرچه می گردم ستاره ام را پیدا نمی کنم
        مادرم دستی روی سرم کشید و گفت احمدی جن
        الان زوده تو ستاره ات را پیدا کنی
        گفتم پس کی می توانم پیدا کنم؟
        گفت هر وقت شاشت کف کرد
        خلاصه نفهمیدم کی شاشم کف کرد
        ولی چند ستاره در زندگی ام پیدا کردم و همه شان خیلی زود خاموش شدند
        عجب روزهایی بود
        دلم برای آن روزها تنگ شده است
        دلم می خواهد دوباره در شب عید یعنی همین شب، کوچک شوم و لباس عیدی بپوشم و کفش نو به پا کنم
        و در اتاق و حیاط خانه و کوچه مان راه بروم
        و بوی تازگی را نفس بکشم
        دریغ و درد که خیلی زود بزرگ شدم
        و درد و دردا که خیلی زود هم زندگی ام پرپر شد و به پیری رسیدم


        احمد پناهنده

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۶۲۰ در تاریخ حدود ۱ ماه پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0