سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 21 ارديبهشت 1403
    3 ذو القعدة 1445
      Friday 10 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۲۱ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        احمدظاهر ، سلطان صدا
        ارسال شده توسط

        در تاریخ : شنبه ۲ آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۵۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۷۶۸ | نظرات : ۴

        پیوند احمد ظاهر با مولانای بلخی

        یک عده "احمد ظاهر شناسان" بر این باورند که پیش از همه صدا و استعداد خداداده احمد ظاهر او را نابغه دور کرده است.
        مرگ احمد ظاهر، آوازخوان افغان در بهار سال 1979 میلیونها نفر از علاقمندان و شیفتگان صدایش را در سر تا سر جهان به سوگ او نشاند، هر یکی به طرز خویش خبر این مصیبت را قبول کردند و تحمل نمودند.

        اما شاید کمتر کسی بداند که روز فاجعه در کابل در خانقاه پیروان طریقت چشتیه مرگ احمد ظاهر تلفات بزرگی برای مرشدان و پیروان این شاخه تصوف دانسته شد.

        ماه چشتیان

        در مرثیه ای که به شکل مثنوی در سوگ احمد ظاهر سروده شده، شاعری ناشناخته این خنیاگر کم نظیر را "نور چشم دوستان"، "پرتو مهر و وفا"، "دلبر پیر مغان"، "ماه چشتیان"، "وفادار جهان عشق و راز" می نامد.

        متن کامل این شعر از 44 بیت عبارت است، از این چند بیت که در زیر آورده می شود، بصراحت می توان درک کرد که احمد ظاهر نزد پیروان طریقت چشتیه قرب و منزلت ویژه ای داشته است:

        خانقه جایی که عشاق فنا
        عشق می ورزند بی شید و ریا
        خانقه جایی که مست وحدتند
        از خودی بیرون و محو فطرتند
        خانقه جایی که سوز سازها
        می سراید از دو عالم رازها
        من نمی دانم چرا امشب چرا
        خانقه خاموش و بی شور و صدا
        هم ز نی سوزی نمی آید به گوش
        نه ز چشتیان کسی دارد خروش
        بس سرازیر است اشک چشتیان
        همچو سیل از چشم این صاحبدلان
        مطربان زار و خراب افتاده اند
        چشتیان در اضطراب افتاده اند
        اشک چون فواره از چشمانشان
        می رسد بر عرصه دامانشان
        گفت مطرب با دل لرزان چنین
        ماه چشتیان نهان شد در زمین
        ظاهر ای یار وفادار هنر
        با غروبت نغمه ها شد بی اثر
        ای وفادار جهان عشق و راز
        از نواپرورده بلبل، نغمه ساز
        رفت دل از سینه ام با رفتنت
        سر فدای جایگاه خفتنت

        البته با این سروده نمی توان گفت که احمد ظاهر نیز از جمله صوفیان بود و برای همین اهل طریقت چشتیه در مرگ او ماتم گرفتند ولی این پرسش همانا مطرح است که او درواقع که بود؟

        سرایش و نیایش

        عده ای از "احمدظاهرشناسان" بر این باورند که پیش از همه صدا و استعداد خداداده احمد ظاهر او را "نابغه دوران" کرده است.

        دومیها ادعا دارند که انتخاب درست متن و مضمون و مندرجه غنی ترانه ها از امتیازات هنر سرایندگی احمد ظاهر بوده و این باعث محبوبیت وی شده است.

        سومیها از آن یاد می کنند که احمد ظاهر از جمله نخستین آوازخوانهای پارسی گو است که کوشش به هم آوردن موسیقی شرق و غرب را کرده است.

        گروه دیگر محققان عاملهای دیگری را مؤثر می دانند ولی کم کسانی از مهمترین عامل دیگر محبوبیت احمد ظاهر، بخصوص در تاجیکستان، یادآور می شوند.

        باید گفت که احمد ظاهر یکی از پرمحصول ترین ترانه سرایان پارسیگو بوده و در ترانه هایش بیش از دیگران به خداوند رجوع کرده و نام خدا را به زبان آورده است.

        مثلاً از حدود چهارصد سرود احمد ظاهر در بیش از 150 ترانه اش از واژه های خدا، خداجان، خداوند، الله، الهی، یا رب، حق، قرآن، حج، قبله، کعبه، زیارت سخیجان و غیره استفاده کرده است.

        در سالهای حکومت شوروی در تاجیکستان، چه شاعران و چه آوازخوانها نمی توانستند در اشعار و ترانه های خود این واژه ها را استفاده کنند، سانسور اجازه نمی داد، ولی بودند شاعران و آوازخوانهایی چون شادروان آدینه هاشم که در محفلهای خاصه نعت و قصه های عرفانی می خواندند.

        این ترانه ها ثبت و دسترس همگان نمی شدند زیرا چنین فعالیتی مسئولیت قانونی به دنبال داشت اما مردم چون کودکی که چیز گرانبهایی را از دستش گرفته باشند، در تکاپو و جستجو بودند و این آهنگها را پیدا می کردند، دوست و گرامی می داشتند.

        سرود و ترانه های احمد ظاهر که در سالهای 1970 تا 1980عمدتاً از رادیوی افغانستان پخش یا روی نوارهای آوایی وارد تاجیکستان می شد و از ویژگیهای یادشده برخوردار بود، خلأ معنوی هواداران موسیقی را در این کشور پر می کرد:

        خدا بود همراهت
        قرآن پشت و پناه.
        زیارت سخی جان
        کند ز غم نگاهت

        این یکی از آخرین ترانه های احمد ظاهر است که چند ماه پیش از مرگش در سال 1979 ضبط شده است.

        همان سالها این ترانه را برخی از آوازخوانهای تاجیک در محافل عروسی می خواندند زیرا در کنسرتهای رسمی جایز نبود.

        به این ترتیب، آوازخوانی که همیشه از خدا یاد می کند و خدا را می ستاید، همگان دوستش دارند.

        آماتور عارف

        در سالهای 1950 و 1960 در هنر موسیقی افغانستان تحولاتی جدی به وقوع پیوست.

        در برابر آوازخوانهایی حرفه ای چون استاد سرآهنگ، استاد شیدا، استاد قاسم، استان رحیم بخش، استاد خیال، استاد هماهنگ و غیره، گروهی از آوازخوانهای جوان به صحنه آمدند که آنها را آماتور(هنردوست، هوسکار) می گفتند.

        آماتور کلمه ای فرانسوی و به معنی هنرمند غیرحرفه ای است که از روی ذوق به هنر اشتغال می ورزد نه به خاطر کسب آبرو و امرار معاش.

        اولین آماتورهای هنر موسیقی در افغانستان عبدالجلیل زلاند، حسین آرمان، عبدالرحیم ساربان، رحیم جهانی، ظاهر هویدا، احمد ظاهر، مسحور جمال، عبدالوهاب مددی، رحیم مهریار، احمد نعیم، احمد مرید، عبدالله شادکام، فرهاد دریا، حبیب شریف، شعر شرار، اکبر رامش، واحد قاسمی، استاد مهوش، خانم پرستو، خانم سلما، خانم هنگامه و غیره اند.

        از این تحولات انقلابی در موسیقی افغانستان دهساله ها گذشت، سال 2002 بالای سنگ مزار بازسازی شده احمد ظاهر در برابر سخنانی دیگر جمله زیرین نیز حکاکی شد: "احمد ظاهر نخستین آماتوری بود که عشق و فلسفه عرفانی را با موسیقی افغانستان درآمیخت و جایگاه شایسته ای در شعر و فرهنگ جامعه ما به خود کسب کرد."

        بین چنین آوازخوانهای معروف که هنوز هم ما فهرست کامل آنرا نیاورده ایم، احمد ظاهر که هنگام مرگش در سال 1979 تنها 33 سال داشت، اولین آماتوری بود که به سرودن ترانه های عرفانی آغاز کرد.

        احمد ظاهر متن ترانه های عرفانی را عمدتاً از شاعران کلاسیک بابا طاهر عریان، حافظ شیرازی، سعدی شیرازی، امیر خسرو دهلوی، میرزا عبدالقادر بیدل، خیالی بخارایی، فخرالدین عراقی، خواجوی کرمانی، عبدالرحمان مشفقی، صایب تبریزی، بدرالدین هلالی، خاقانی شروانی و غیره گرفته است.

        "پیر من و مراد من..."

        در این میان به نظر می رسد که توجه بیشتر احمد ظاهر را اشعار مولانا جلال الدین بلخی به خود جلب کرده است.

        در این باره محقق جمال الدین سیدزاده در هفته نامه ادبیات و صنعت، چاپ دوشنبه، می نویسد: "احمد ظاهر را که روحی سرشار از عشق و مستی، شور و جذبه داشت، بیشتر غزل مولوی شیفته و سحر می کرد و برمی انگیخت.

        بنائاً او از شراب کلام مولوی مست می شد و آهنگی پرشور و پر از احساس و عواطف عاشقانه و مالامال از شور و جذبه غلیان روح انسانی می آفرید، زیرا به قول علی دشتی "باده ای که جلال الدین محمد از آن دم می زند، یک ذره اش کافی است که جهان هستی را زیر و زبر کند."

        مقایسه فهرست ترانه های احمد ظاهر با آوازخوانهای دیگر نشان می دهد که تا پایان سالهای 1970 بین سرایندگان پارسی گوی او بیشتر از دیگران اشعار مولوی را خوانده که این هم یک انقلاب است.


        طالبان آرامگاه احمد ظاهر را تخریب کرده بودند.

        تا سالهای نزدیک آوازخوانهای افغانستان از آثار مولوی معمولاً ترانه های "بشنو از نی چون حکایت می کند"، "پیر من و مراد من"، "آنها که طلبگار خدایید، خدایید" و آن ترانه هایی را می خواندند که احمد ظاهر خوانده بود.

        احمد ظاهر طبق شواهد معتمدی که در دست داریم، حدود سی سال پیش یازده غزل زیرین مولانا را خوانده است: "ای قوم به حج رفته کجایید، کجایید"، "بیایید، بیایید، به میدان خرابات"، "بیایید، بیایید که گلزار رسیده"، "بروید ای حریفان، بکشید یار مارا"، "دیدم نگار خودرا می گشت گرد خانه"، "ز همراهان مصلحت نیست"، "من مست و تو دیوانه، مارا که برد خانه؟"، "من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو"، "معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا"، "پوشیده چون جان می روی، اندر میان جان من"، "رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن".

        کسی که کمابیش با غزلیات مولوی آشناست، از این فهرست می بیند که این غزلها بهترین نمونه از آثار این نابغه شعر و عرفان به شمار می آیند.

        مثلاً غزل "پوشیده چون جان می روی، اندر میان جان من" به گفته دانشمند ایرانی مولوی شناس عبدالکریم سروش، "هم لفظاً و هم معنا شاهکار حضرت مولاناست" این غزل را جلال الدین رومی به شیخ صلاح الدین زرکوبی بخشیده است.

        طبق نسخه ای از دیوان شمس که بدیع الزمان فروزانفر، دانشمند معروف تهیه کرده و از منابع مکمل و معتمدی به شمار می آید، این غزل مولوی از چهارده بیت عبارت است.

        احمد ظاهر چهار بیت آن را در ترانه های خود به این شکل جای داده است:

        پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
        سرو خرامان منی ای رونق بستان من
        هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
        چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
        از لطف تو چون جان شوم وز خویشتن پنهان شوم
        ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
        چون می روی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو
        وز چشم من بیرون مرو ای شعله تابان من

        به گفته عبدالکریم سروش، مخاطب شاعر در این غزل در بعضی بیتها اگر صلاح الدین زرکوبی باشد، در برخی دیگر خداوند است.

        مثلاً از این چهار بیتی که در ترانه احمد ظاهر آمده است، از نظر عبدالکریم سروش، مولوی در بیتهای اول و آخر صلاح الدین را مخاطب قرار داده ولی در بیتهای دوم و سوم رجوع او به پروردگار است.

        به احتمال زیاد، این نازکیها را احمد ظاهر خوب می دانست.

        از آهنگی که بر این غزل بسته است، از کاربرد افزارهای موسیقی به هنگام اجرای این آهنگ، از انتخاب ریتم چنین به نظر می رسد که او حتی از قصه به سماع رفتن مولوی نزد دکان شیخ صلاح الدین باخبر بوده است.

        تصادف نیست که در جریان اجرای این ترانه صدای یکی از افزارهای موسیقی به صدای نازک افزار زری زنی زرکوبان می ماند.

        ضمناً اشعار مولوی جنبه خاصی دارد که در آثار شاعران دیگر کمتر به مشاهده می رسد.

        هنگام با موسیقی صدا دادن، شعر مولانا نه تنها روح و قلبها را تکان می دهد بلکه جسم انسان را نیز قرار نمی گذارد، حداقل یکی از اعضای بدن واکنشی به این ترانه نشان می دهد که خود انسان گاها این وضع را پی نمی برد، البته شعر آسمانی است که این ویزگی را دارد و آن هم زمانی برملا می شود که غزلسرای خوش آوایی چون احمد ظاهر آن را خوانده باشد.

        در حالت سماع گفته شدن بسیاری از غزلیات مولوی نیز البته تأثیری بر ویژگیهای این اشعار داشته است.

        از این رو سرایندگان زیادی در ایران و افغانستان و تاجیکستان و حتی در کشورهای غربی در این اواخر رو به اشعار مولوی آورده اند.

        بزرگی احمد ظاهر باز در آن است که نازکیهای غزلیات مولانا را موشکافانه درک کرده، موافق معنی و مضمون آن آهنگهایی تهیه یا انتخاب کرده که تأثیر شعر مولانا بر شنوندگان آهنگها را تقویت می کند، چیزی که ترانه سرایان دیگر کمتر به آن موفق شده اند.

        خلوت نومیدان

        برای درک بهتر انگیزه به اشعار مولانا جلال الدین بلخی روی آوردن احمد ظاهر پیش از همه دانستن زندگینامه و آثار این دو نابغه لازم است.

        احمد ظاهر در پایان عمر کوتاه خود بارها با ضربه های روانی روبرو شد، هرچند ظاهراً این را نشان نمی داد ولی یأس و نومیدی در طول چهار پنج سال پیش از مرگش همیشه دامنگیرش بود.

        یک سو غم جدایی از عشق اول و فرزند جگربندش، از سوی دیگر مرگ مادر مهربانش و به محبس کشیدنها و فشارهای حکومتداران او را خیلی شکسته روح و آشفته و بی مدار کرده بود، غم وطن داری نیز او را آرام نمی گذاشت.


        هر سال در روز مرگ احمد ظاهر پیروان و علاقمندانش با سازهای موسیقی به سر قبرش می آیند و سرود و ترانه خوانی می کنند

        همه یارانش بعد از احساس خطر به جانشان پریشان شده بودند، احمد ظاهر حیران بود و از خود سؤال می کرد که "چه شد که ریخت به هم باز آشیانه ما؟"

        قلب سرشار از مهر و محبتش حس می کرد که افغانستان عزیزش در لابلای فاجعه دهشتناکی قرار دارد، او در وضع خیلی پیچیده و مشکل روحی – افسردگی قرار گرفته بود.

        این وضع را انسانهای دور و برش، چه نیکخواهان و چه بدخواهان می دیدند و هر کسی طبق صلاحدید خود با نظرداشت افکار و عقاید و منافع خویش در این لحظه حساس زندگی احمد ظاهر با او برخورد می کرد.

        حاسدان همیشه می کوشیدند از احمد ظاهر چهره تاریکی بسازند، برخی افراد مشکوک از عالم جنائی نیز در این دوره می خواستند از او سود ببرند.

        طبق اطلاع دوستانش، احمد ظاهر در همین دوره حیاتش مورد توجه بیشتر اهل طریقت چشتیه قرار گرفته است.

        چنین است که او با درویشی به نام ملنگ شناسایی پیدا کرد که بیشتر اوقات در خانقاه چشتیان کابل دیده می شد.

        ملنگ پیش از آنکه با احمد ظاهر شخصاً به گفتگو بنشیند، سروده های او را بویژه ترانه هایش بر متن اشعار مولانا را در حضور مردم زیادی در دستگاه ضبط آواز با صدای بلند می خواند و گرداگرد آن، دستها بسوی آسمان چرخ می زد.

        حاضران این حالت را به سماع رفتن ملنگ می نامیدند.

        آوازه ملنگ به گوش احمد ظاهر نیز رسید، دوستان احمد ظاهر می گویند که وی بعد از نخستین ملاقات با ملنگ ابراز خوشحالی کرد، روحاً شاد می نمود.

        دیداربینیهای احمد ظاهر با ملنگ از این به بعد تقریباً هر هفته صورت می گرفت اما درباره محتوای ملاقاتهایش با ملنگ به کسی چیزی نمی گفت.

        اینکه احمد ظاهر بعد از این دیدارها به طریقت چشتیه گروید یا نه به کسی معلوم نیست یا معلوم هم باشد، این را نه در افغانستان و نه بیرون از آن کسی تا حال آشکارا نگفته است.

        ولی روشن است که از این به بعد، استاد آصف محمود چشتی، یکی از طبله زنهای مشهور، طبله زن سرتاج موسیقی افغانستان، استاد سرآهنگ، بیشتر از طبله زنان دیگر در کنسرتهای احمد ظاهر او را همراهی می کرد.

        به نظر می رسد که احمد ظاهر در این دوره می کوشید درباره طرز و اصول خواندن راگاهای هندی و قوالی اطلاع بیشتری داشته باشد، در کنسرتهایش بتدریج از بعضی عنصرهای خوانش قوالی و راگا استفاده می کرد.

        بعداً وی از استادانی چون حفیظ الله خیال و هماهنگ درستی طرز سرودن این گونه ترانه های کلاسیک را پرسان می شده است، به گفته دوستانش محض در همین دوره حیاتش توجه احمد ظاهر به مطالعه کتابهای شاعران تصوف، بویژه جلال الدین بلخی زیاد شده است.

        خاورشناس و آوازخوان شناخته تاجیک، جوره بیگ نذری اف که زمانی در افغانستان بود و با احمد ظاهر دوستی داشت، باری از او سؤال کرده که چرا این قدر زیاد علاقمند اشعار مولوی است؟

        احمدظاهر در پاسخ گفته: "جلال الدین بلخی حسب حال مرا گفته است، آنچه امروز دلم می خواهد بشنود، همان را گفته است، غزلیات مولوی برای قلب زخمی ام مرهمی اند که سوزش آن را تا اندازه ای کاهش می دهند، پاسخ داده است این خنیاگر بزرگ".

        پیر عنایت خان ثانی؟

        احمد ظاهر چیزی را که حالا می گوییم، می دانست یا نه به ما معلوم نیست ولی ما جرأت می کنیم حدس بزنیم که سروران اهل طریقت چشتیه همه خصلت و خصوصیتهای شخصی و هنری او را به نظر گرفته، می خواستند بتدریج از او "پیر عنایت خان ثانی" یا خود "افغانی" بسازند.

        زیرا احمد ظاهر از بسیار جهات به اجرای چنین رسالتی آماده بود، میان آوازخوانهای افغان صدای از همه خوب و گیرا و جذاب داشت، میل بی اندازه به آموزش اشعار عرفانی نشان می داد و بیشتر از دیگران در ترانه هایش از این گونه اشعار استفاده می کرد.

        موسیقی معاصر هندی و غربی را خیلی خوب می دانست، به غیر از زبانهای دری و پشتو باز به زبانهای انگلیسی، اردو و هندی خوب حرف می زد.

        شاید تنها چیزی که سروران طریقت چشتیه را از آشکارا به طریقت خود دعوت کردن احمد ظاهر بازمی داشت، رابطه های او با اشخاصی بود که از نظر مذهبی برایشان مشکوک به شمار می آمدند.

        به همین دلیل جلب احمد ظاهر به طریقت چشتیه با صبر و احتیاط و بتدریج عملی می شد.

        احمد ظاهر نظیر نصرت فتحعلی خان پاکستانی نبود که اجدادش حدود ششصد سال از اهل همین طریقت باشند و از نسل به نسل قوالی خوانی را پیشه خود حساب کند.


        نصرت فتحعلی خان آبروی هنر قوالی خوانی را در پاکستان سالهای هفتاد قرن گذشته تا اندازه ای بالا برد

        ضمناً باید بگوییم که نصرت فتحعلی خان آبروی هنر قوالی خوانی را در پاکستان و سالهای هفتاد قرن گذشته تا اندازه ای بالا برد که در غرب به آن توجه ویژه ظاهر کردند.

        سالهای هشتاد قرن گذشته بسته کاران و مسئولان امور موسیقی در غرب با نصرت فتحعلی خان همکاری زیچ برقرار کردند و با کمی تغییر از آهنگهای او در فیلمهای مختلفی استفاده می کردند.

        سروران طریقت چشتیه در افغانستان نیز احتمالاً می خواستند آوازخوانی را چون پیر عنایت خان یا نصرت فتحعلی خان در صف خود داشته باشند که در آینده شهرت جهانی یابد و برای طریقت ایشان خدمت کند.

        ولی مرگ مفاجای احمد ظاهر به این طرح چشتیان خط بطلان کشید.

        در خانقه در سوگ او نشستن و به یادش مرثیه های سوزناک گفتن اهل طریقت چشتیه گواه آن است که احمد ظاهر برای آنها آوازخوانی عادی نبود.

        پیش از احمد ظاهر و بعد از او نیز آوازخوانهای خیلی مشهور افغان، نظیر استاد قاسم افغان، استاد سرآهنگ، استاد شیدا، ساربان و غیره دنیای فانی را ترک کردند و بیشترشان چون احمد ظاهر در قبرستان "شهدای صالحین" در کابل به خاک سپرده شدند.

        مردم زیادی آنها را به راه آخرت گسیلاندند ولی تابوت هیچ یکی از آنها را تا به گورستان با موسیقی نبرده اند.

        شاهدان مراسم تشییع جنازه احمد ظاهر می گویند که وقتی که تابوت احمد ظاهر وارد قبرستان شد، چندین نفر از پیروان و علاقمندانش و افراد ناشناس از هر گوشه ترانه یا سروده های او را می خواندند.

        آنها می گویند این بار اول بود که در قبرستانی در کابل صدای موسیقی طنین انداز شد و مردم ترانه خواندند.

        این کار را حکومت وقت افغانستان نمی توانست تشکیل کند ولی کسی یا گروهی از آدمان بدون شک این کار را سازمان دادند.

        از این به بعد، دیگر هر سال در روز مرگ احمد ظاهر پیروان و علاقمندانش صبح صادق با سازهای موسیقی سر قبرش می روند و تا غروب آفتاب سرود و ترانه خوانی می کنند.

        این همان کاری است که در هندوستان و پاکستان اهل طریقت چشتیه در سر مرقد بزرگانشان در روزهای ارس (یادبود) می کنند.

        در طریقت مولویه نیز در روز هفدهم دسامبر، در روز درگذشت جلال الدین بلخی یا خود روز ارس او پیروان و علاقمندانش در جوار مقبره اش در شهر قونیه ترکیه سرود و ترانه خوانی می کنند.

        شاید یکی از سببهای تخریب مقبره احمد ظاهر به دست طالبان در سال 1996 این باشد که برگزاری مراسم ارس (یادبود) در مرقد بزرگان در برخی مذاهب اسلامی خلاف شریعت محسوب می شود.

        درست است که طالبان عموماً ضد هنر موسیقی بودند و آن را در شریعت حرام می گفتند ولی قبرهای آوازخوانهای دیگر افغان را که پهلوی گور احمد ظاهر واقعند، خراب نکردند، تنها مقبره احمد ظاهر را خراب کردند، چون مقبره خراب باشد، کسی نمی تواند کاری در آنجا انجام بدهد.

        یک سال بعد از شکست طالبان در سال 2002 مقبره احمد ظاهر بازسازی شد و اینک باز مراسم یادبود وی هر سال در آنجا برگزار می شود 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۷۰۶ در تاریخ شنبه ۲ آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۵۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0