دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر امیر محمدی ارکانی (صادق)
آخرین اشعار ناب امیر محمدی ارکانی (صادق)
|
پشت پنجره رو به حیاط خانه نشسته ام
محو تماشای درختان بیرون خانه ام
غبار غروب
بر سر درختان نشسته
چه غریبانه ...
چه غم انگیز ...
به گمانم بگوشم می رسد
صدای پای کولی پاییز
که فریاد میزند
سرود سرد آمدن فصلی غم انگیز
آی پاییز ! آی پاییز ...
چه غریبانه ...
چه غم انگیز ...
صدای فریاد کولی پاییز .
درخت همسایه
با دل هوره می گوید :
تو رو خدا راستی راستی آمده پاییز ؟
چه غریبانه ...
چه غم انگیز ...
آری ،
راستی راستی آمده پاییز !!
کمی آنطرف تر
بادعبوس با لشکری از ابر
می تازد بر تن نهیف درختان خشکیده
وای بیچاره درخت همسایه !
از ترس تن اش می لرزد
حق دارد ...
برگ هایی که عمری با خون دل پرورانده
حال به پیش چشمانش
چون اشک یک یک می ریزد
چه غریبانه ...
چه غم انگیز ...
زمزمه آمدن پاییز.
کنجی نشسته ام
سینه ام مالامال از دلتنگی
نظاره گر این همه بی رحمی !
باد می خندد
سر به سر برگ ها می گذارد
تن درخت می لرزد
فریاد برگ بر می خیزد
از سوز دل
از درد جدایی
فضا را غم آلود می کند
صدای پای کولی پاییز
چه غریبانه ...
چه غم انگیز ...
کاش هیچ وقت نمی آمد پاییز ...
بیچاره درخت همسایه
چشمانش خاموش خاموش می سوخت
و با نگاهش می کرد نفرین پاییز را
چه غریبانه ...
چه غم انگیز ...
نفرین بر پاییز !
سبزوار - مهرماه 1391
*************************************************************
پیوست :
پاییز از من می گذرد ...
باور کن می گذرد
تو با من باش
سالهای پاییز می گذرد ،خاطره می شوند و می روند در قاب زندگی ...
پس بیاد من باش
بیا پای پنجره نفس بکش و بگو:
سلام پاییز من !
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.