سه شنبه ۲۹ اسفند
جفا شعری از
از دفتر من عشق را خوردم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۵۱ شماره ثبت ۹۸۹۳۰
بازدید : ۲۵۵ | نظرات : ۲۳
|
|
هیچ کس آنچه که او با دل من کرد نکرد
هیچ رحمی به دل ساده ی این مرد نکرد
باد خاک قدمش را به کجاها که نبرد
چه علف ها که غم نآمدنش زرد نکرد
بوی پیراهن او با دل من کاری کرد
که زلیخا سند بندگی آورد نکرد
خواستم لب بگشاید به سخن چون گل صبح
رخ بر افروخت و ابروش کمان کرد نکرد
دست در گیسویش انداختم این فن قدیم
چاره ی این دل درمانده ی پر درد نکرد
نفس سرد زمستان و شب طوفان هم
عطش بوسه ی او بر لب من سرد نکرد
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود استاد بزرگوار سپاسگزارم | |
|
سلام درود بزرگوار سپاس از لطفتان | |
|
سلام نظر لطف شماست بزرگوار | |
|
سلام جناب رضا رضوی تخلص راد عزیز سپاس از لطفتان | |
|
سلام جناب حسینی عزیز سپاسگزارم | |
|
سلام و درود بانوی عزیز و گرامی سپاسگزارم | |
|
سلام و درود بانوی عزیز و گرامی سپاسگزارم | |
|
سلام و درود دوست عزیز سپاس | |
|
سلام و درود بانوی گرامی تشکر از مهر حضورتان | |
|
سلام و درود بانوی ادیب ، عزیز وگرامی حق با شماست سپاسگزارم از حضور ارزشمند و پر رنگتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنشین و زیبا بود