سه شنبه ۲۹ اسفند
سعدی شعری از پژمان بدری
از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۴:۱۰ شماره ثبت ۹۸۸۱۱
بازدید : ۱۲۷۹ | نظرات : ۹۲
|
آخرین اشعار ناب پژمان بدری
|
چنان نازک دل شده ام
از مرثیه ی چند جیرجیرک
برای عزلت شب
گریه ام می گیرد و
غوطه ور در اشک
لبِ ساحلی بیدار می شوم
که فیلم(Cast Away) را
اکران کرده
تا از حافظه ی نهنگیون
خودکشی پاک شود
طبیعت امّا
گوشه ای کِز نشسته بود
شماره ی باران را گرفت:
کی می رسی؟
میان دود و سرفه ی هوا
گیر افتاده ام
که فسیل ها
به نشانه ی اعتراض
قرارِ راه پیمایی گذاشته اند
سکانس بعد
خبر از آسمان رسید
ویزای مهاجرت مرغان دریایی
بر فرازِ چشمانَت آماده است
گفتم تو
پرده عوض شد
خانه
میزانسن را چید
کمد اعتراف کرد
دریا خیاط ست
که موج موج ماهی
درون پیراهنت
شنا می کنند
دیالوگِ آخر
کتابخانه گفت:
سعدی از بوستان
بیرون آمده و
دیوانِ نگاهت را
به گذشته برده
تا دلیلِ سرودنش باشی!!
سعدی
پژمان بدری
|
|
نقدها و نظرات
|
درود امیر حسین عزیز | |
|
سپاس خواهر منيژه 🙏🏻 | |
|
درود بر امیرحسین عزیز، شاعر و منتقد خوشقلم شعر ناب | |
|
سلام ممنونم ارزو جان خواهرم | |
|
سلام امیر الفراستی عزت الاعتراض سلطان قلبها😁
مقابل این همه تیزبینی باید سجده کرد و نماز آورد به دانشت رفیق گلم...
متشکرات ویژه که وقت گذاشتی و نوشتی و از جنبه ی فیلم شناسی به شعر سپید پرداختی
داداشِ بزرگترم آبژه که مقابل سوپژکتیو قرار میگیره و بحث مشاهده گر و مشاهد کننده رو پیش میکشه در شعر سپید خیلی حائز اهمیتِ چون با صورخیال گره خورده عموم اشعار کلاسیک امروزی از این امتیاز عقیمند یعنی شاهد هیچ اتفاقی درخور ابیات اونها نیستیم صرفا فقط بازگو کننده ی حسهای خود شاعرِ اما در اشعار تصویرگرا میشه ردپای تفکرات عمیق و پیدا کرد شاعر باید تصاویر و طوری بیان کنه که انگار روی صندلی سینما نشستی و پاپ کورن میخوری نه اینکه وسط کار بلند شی بری
تصور من از اشعار کلاسیک امروزه(متون قافیه دار) فیلمهای ایرانیِ اما شعرای خوب تصویرگرا فیلمهای هالییودی که هر غریزه ای و برآورده میکنه
و از فرم و محتوا به نتیجه میرسه نتیجه یا پایان بندی که مخاطب و میخکوب کنه
متاسفانه در اشعار کلاسیک امروزی بحث تصویر به کل فراموش شده که درصورت تمایل و عاری از هر حس شخصی راجع بهش حرف میزنیم
ممنون که نوشتی. | |
|
سلام داداش عزيزم ستون، متون قافيه دار ١٠٠ درصد لايك داره بايد بگم تمام قد حرفتو قبول دارم، اشعار كلاسيك ضعف صور خيال و تصوير مشكلي جديه حتما راجبش حرف ميزنيم، خواهش ميكنم وظيفم بود در مقابل اين سپيد قوي حرف بزنم. | |
|
سلام هادی جان یکی از کسانی که هذیانسرایی را دوست دارد خود بنده هستم . البته چند نکته را رعایت میکنم یکیشون حفظ انسجام موضوع و گم نشدن هدفه . و دوم مخاطب باید متوجه مغز مریض مولف بشود که به شیوه ی هذیان حرف میزند و سوم پرش های تصویر هرکدامشان باید اعتراض و آگاهی و روح کمال طلبی را منعکس کنند . و البته فقط سعی کردم بعید میدانم موفق بوده باشم . | |
|
سلام مانای عزیزم نه تنها مغز تو مریض نیست بلکه پویا و فعال است بوسیدنی است مغز و افکارت و همچنین شعور نابت حق نداری به مهرداد من توهین کنی
😡🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 | |
|
درود و عرض ادب خدمت شما استاد محمدی گرانقدر | |
|
سلام بر مانای مهربان که هم مغزش هم وجودش هم روحش، سالم و زلال است، مانایی که نمونهی بارز یک انسان وارسته و والااندیش هست و افکارش، شیوهاش، مسلک و مذهبش و... تماما در راستای رعایت ارزشهای والای انسانیست و آنجاست که مانا آرام میگیرد پس چطور میشه به این انسان گفت مغز مریض و...؟! تا اینجاش رو خیلی جدی گفتم خط بعدیش رو با برادرم مزاح میکنم. خواهرتم حق آب و گل دارم عاشق مغز مریض و سر کچلتم داداش گلم | |
|
سلام هادی جان صفای وجودت قربان قدمت چاکرات که سپید نوشت مارو خوندی من این خط و ربط و از مطالعه ی دقیق اشعار کلاسیک تادهه ی قاجار یاد گرفتم نه کارهای پفکی امروزی که بیشتر نثرهای منظوم هستند همیشه هم به همه گفتم تا میتونید اشعار کلاسیک قدیم و مطالعه کنید بعد به شعر جهان رسیدم و دیدم الان طالب بیشتری داره این سپید نوشته ها... توی هر سبکی اگر قاعده و قانونها رعایت شه مورد پسند قرار میگیره چه کلاسیک (مث کارهای خودت) چه سپید چه دلنوشته چه داستان ولی غافل از اینکه به قول خودت انبوهی فکر میکنند با قطار کلمات طلا کاری شده ولی از داخل پوچ شعر سروده میشه منم با تو هم نظرم ابهام سرایی هیچی حرفی برای گفتن نداره درسته که از وقتی شعر زاییده شده ابهام هم پا به جهان گذاشته ولی ابهام از منظر چند برداشتی و کشف و شهود مورد پسندِ نه ابهامی که با هیچ کلیدی باز نمیشه
سرت و درد نیارم تاج سر گفته هامو با این شعر از گلستان شیخ اجل تموم میکنم گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم
| |
|
عرض ادب و احترام استاد استکی ارجمند | |
|
سلام پدر جان ممنون از تبریک عیدتان | |
|
سلام شیخ مانا به قول امیر یاور همیشه مومن ممنون بابت ایجاد این فضای سبز که باعث رفع آلودگی ها میشه و تشکر از اوردن اسم عزیزانی که حق برادری و خواهری بر گردن این صفحه دارند حقیقت شیخ به نکته ی خوبی در باب آشنایی زدایی نحوی اشاره کردی و دقیقا هدف منم همین بود که بیش از حد از جمع های فارسی عربی استفاده نکنم بلکه تلفیقی از آنها باشه... راجع به تفکر پشت این کلمه با اجازه اول دست این همه دانشتو میبوسم دوم اینکه دوستت دارم سوم هم دوست دارم بازم ممنون که نوشتی تفسیرات همیشه قسمتهایی از ذهن شاعر و به خوبی لایه روبی میکنه متشکراتم | |
|
سلام و افرين سحر، سوال خوبي پرسيدي منم راجع به فيلم حرف زدم البته | |
|
سحر جان | |
|
سلام شیخ سحر دلایل زیادی واسه خودکشی نهنگها برشمرده شده یکیش همینه که تو گفتی یکیش هم فرکانس های زیردریاییِ یا هر وسیله ی امروزیه که باعث اختلال در جهت یابی نهنگها میشه این اسباب مدرنیته اس که روز به روز داره طبیعت و ویران میکنه و برداشتت از این بند یکی از برداشتهای موجودِ فیلم سراسر امید بود و امید ضدِ خودکشیِ چاکریم | |
|
عرض ادب استاد بانو طالب زاده گرانقدر | |
|
درود بانو قشقایی گرانمایه ..تقدیم مهر و احترام🌷 | |
|
سلام بانو طالب زاده ممنون از لطف همیشگی شما مچکراتم مخلصین | |
|
طوبی بانو جان | |
|
سلام بانو اهنگران ممنون از یادگار که بر دیوار این صفحه نگاشتید | |
|
عرض ادب استاد | |
|
درود بر مانای مهربان برادر خوبم | |
|
سلام شیخ چاکریم اجازه ی ما هم دست شماست | |
|
درود بر منیژه عزیزم | |
|
سلام بانو قشقایی به وسعت نامتنهای خاکم | |
|
سلام بر مریم عزیزم | |
|
سلام حصرت مریم سپاس از مهرت تاج سری | |
|
درود بر شما شاعر خوب | |
|
سلام جواد نازنین و نیک سرشت از مهربانی تو هم جز نیکی هیچ برداشتی نمیشه کرد خاکم | |
|
سلام مجتبی ترین ممنونم | |
|
درود بر آرزوی عزیز | |
|
سلام بر نامدارترین سپاس گذارم | |
|
سلام بر آرزوترین لصفت مستدام خاک پای مرامت ممنون که خواندی | |
|
سلام جناب میناآباد شکرگذار وجودتان هستیم عید هم بر شما مبارک | |
|
سلام بر مصلح ترین ممنونم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
و پژمان جان عزيزم
باز هم از اين قلم شاهد يك كار قوي و خوب هستيم كه مثل هميشه مفهومي و چند بعدي است و ميتواند برداشتهاي مختلفي براي مخاطب داشته باشد. خاصيت شعر خوب همين است كه زواياي ديد متنوعي فراهم كند.
نخستین چيزي كه در ابتدا باعث ذوق بيشترم شد نام يك فيلم كه شاهكار سينمايي است بود، حيف است راجبش حرف نزد. مفهوم كلي اين شعر، به مفاهیم عميق این فيلم بي ارتباط نيست. و براي درك بهتر اين (شعر سپید مدرن) لازم است نکاتی گفته شود.
ميتوانم حدس بزنم كه پنجاه درصد ایده ی شكل گيري اين شعر، بخاطر تاثیری که این فیلم روی پژمان گذاشته است میباشد. پرداخت هاي آغازين و شروع خوب شعر براي همين منظور است. بدون شك مخاطب را قلقلك ميدهد تا اگر تابحال فیلم را ندیده است، بعداز خواندن شعر برود و ببيند.
واقعا پیشنهاد میکنم بیننده این فیلم باشید.
( cast away) دور افتاده
محصول: آمريكا توليد سال ٢٠٠٠
كارگردان:رابرت زمكيس
فيلمنامه، نويسنده: ويليام برويلز
با بازي هنرمندانه تام هنكس( كه انصافا از خوبهاست و براي اين فيلم به همراه عوامل جوايز زيادي دريافت كرد)
قصدم بازگويي تمام فيلم نيست و سعي ميكنم داستان را تا حدودي لو ندهم تا كساني كه نديدند كنجكاو شده و تماشا كنند. ابتداي فيلم نولند(شخصیت داستان) كاملا تفكرات متفاوتي با انتهاي فيلم دارد. ميبينيم كه يك فرد وسواسي و درگير كه حل در زمان و ارتباط است چگونه بعد از گير افتادن در جزيره انديشه هايش تغير اساسي ميكند.
چك نولند در ابتدا نمونه بارز یک فرد فعال است
و هر چیزی را در ذهن می پروراند تا کنترل زندگی خود را در دست بگیرد. در نظرش زیبایی جزیره بدون وجود فرهنگ تمدن غربی معنا ندارد. میتوان گفت کسب و کار، آدمی را در بند می کشد ولی اقیانوس آرام جنوبی هم بهشت برین نیست.
با گذشت زمان، با موقعیت موجود کنار می آید و برای خود زندگی می سازد، اما همچنان از تنهایی خود احساس خطر می کند. او که خود را باور دارد، تصمیم می گیرد با قایقی، خود را از آنجا خلاص کند، تصمیمی غیر منطقی و سرشار از عشق و احساسات، وقتي به ممفیس بر می گردد، سخت غافلگیر می شود دیدار با کِلی که مدت ها منتظر آن است، محقق نمی شود. اما این باز مانده، رازی را کشف کرده است که در طی قرن ها، ماجراجويان معنوی به وجود آن پی برده اند، دست یافتن به راز زمان حال، هنری است که جز با کنار گذاشتن توهم خود مهاری و خود رهایی حاصل نمی شود. در آخر، چاک دیگر نیازی ندارد که بداند آینده چگونه به نظر می رسد زمان را رها می کند و به مفهوم زندگي نزديك ميشود.
رشد فکری در این چهار سال نولند را آزادانه ،آماده یک زندگی متعالی می کند، حیاتی که طراح آن (منيّت)نباشد.
دور بودن از حشويات زندگي و در خويش عميق شدن سبب درك كلي مفهوم زندگي
عقل و عشق( فلسفه و عرفان)( سنت و تجدد) تمدن هاي غرب و شرق ( زندگي و مرگ) و... باهم و در كنار يكديگر معنا پيدا ميكنند.وقتي طعم مرگ را بچشي معني زندگي را بهتر ميفهمي و به بدون ترس و قضاوت بسوی آینده حركت ميكني.
به به خيلي هم خوب، و هر انساني به اين باور برسد قطعا به كمال خواهد رسيد.
( مفهوم زمان) و (ابژه وثبات ابژه) از كدهاي مهم فيلم است. و اين شعر وقتي از كست اواي به سعدي ميرسد يعني همين كه عرض كردم، واقعا براي نشان دادن اين مفهوم قابل قبول خوب عمل كردي پژمان جان آفرين
حتي از جنبه ي روانشناسي هم قابل بحث است؛
وقتي در جزيره اي متروك گير مي افتد مفهوم زمان رنگ ميبازد، تحمل دنياي بدون زمان
ديوانه كننده است و اين روي نولند اثر رواني جدي دارد، بخاطر همين از نور و بادهاي فصلي براي خلق زمان استفاده ميكند.
حتي براي حيات رواني و تنهايي خود دست بكار عجيب ميزند، از توپ واليبال بيجان دوستي خيالي درست ميكند و با خون خود روي توپ چهره ميكشد تا بتواند با دوست خيالي صحبت كند.
مفهوم فرديت قاتل انسانهاست و ارتباطات چه مجازي،خيالي، چه با اشيا و هرچي.... لازمه ی انسان است و حيات روان آدمي بحساب می آید، قشنگ قابل لمس است. با توجه به زمان ساخت فيلم بايد گفت عجب هوش و پيشبيني داشته كارگردان، اين آينده نگريست، امروزه فضاي مجازي و اينترنت براي خيلي ها همين كاركرد را دارد و اصلا نميشود منكر اهميتش شد.
شاعري كه به دليل مشكلات جامعه اش دل نازك شده و از مرثيه جيرجيركها غصه ميخورد و اشكهايش روان است، وقتي به حقايق تلخ روزگار مينگرد نميتواند سكوت كند بنابر اين دست بکار میشود و می نویسد. طبيعت را به چالش ميكشد و دست به دامن باران ميشود ولي متاسفانه امكان پذير نيست چون ميان دود و سرفه هوا گير افتاده، به دنبال راه چاره میگردد و دلسوزي اش براي خلق نمايان است. فسيل ها به نشانه ي اعتراض؛ استعاره ای بجا و خوب است.
شايد در ابتدا مخاطب به دنبال چالش در دل موضوع بگردد يا تناسبش را با انديشه ي شعر نداند يا نفهمد، اما براي من به شخصه قابل قبول است به دليل پرداختن به نهنگيون( اشاره به خودكشي نهنگها و برخوردشان با ساحل) همچنين باراني كه ميتواند نماد بركت، رحمت، پاكي باشد. باراني كه اگر ببارد سياهي را ميشوید اما افسوس که میان دود و سرفه ي هوا گیر افتاده است. باكمي عميق شدن مخاطب ميتواند از لا به لاي سطرهاي قبل تناسب را بيرون بكشد. اگر ایده ها را اينگونه اجرا نمیکرد، تعريفی و گزارشی و یا توصيفي ميشد. خوشبختانه با هوشمندي شاعرانه درست از آب درامده است.البته كه شعر سليقه است و هركس از زاويه ديد خود به موضوع نگاه ميكند.مثلا اگر من بودم (كه) را قبل از فسيل نمي آوردم و آن قسمت را بگونه ای دیگر اجرا ميکردم.
شاعر بخاطر بي توجهي مردم به مشكلات جامعه و سكوتشان، براي فلسفه هاي من درآوردي كه صرفاً براي فرديت و عزلت انسان ساخته شده، براي فقر، براي كوته فكري و... دغدغه دارد.
سكانس بعد... ( اهميت تصوير و صنعت تشخيص)
پر از تصاوير بكر و متنوع است، براي تخيل عاشقانه مدام فضاها و همچنين ميزان سن را تغيير ميدهد، از آسمان خبر مي آورد، با مرغان پرواز ميكند و با استفاده از تشخيص به اشيا(خانه، كمد، كتابخانه،) جان میبخشد. بنظرم اینگونه ارادت و عواطف خودش را نمايان ميكند.
در واقع ميتوان گفت؛ هم سكانسي ديگر از شعرست و هم اينكه از دل فضاي cast away بيرون مي آيد. شاعر نشان ميدهد در كنار ذهن جستجوگر و معترض، دغدغه هاي جدي، و احاطه داشتن به سينما... از عالم احساس شاعرانه خیلی بي نصيب نيست. بنظرم در آخر شاه كليد گمشده ي اين مشكلات را در دستان (عشق) و آگاهي ميبيند درواقع هم طرح سوال و هم راهكار. شیپور شاعر در این شعر صدای بدی ندارد.
حالا چرا سعدی و مثلا حافظ نه؟!
چون بنی آدم اعضای یک پیکرند... و داستان فیلم. شاعر علاقه خاصی به روایت خطی دارد.
گم شدن نولند گم شدنِ یک فرد نیست و درکل انسانیت گم شده است. همه جدا افتاده ایم و جدا جدا فقط روزمرگی داریم.
در واقع هرکدام در جزیره های دور افتاده خود
سرگردانیم، بازتاب کلی از جوامع جهانی و گرداب فردیت.
پس به این دلیل کست وی کنار سعدی قرار گرفته است.
واقعا مقوله ی شعر به دليل تاثير متفاوت و طول زماني كه مخاطب براي رسيدن به مفهوم طي ميكند، عالم عجيب و متفاوتی نسبت به هنرهای دیگر دارد.و خوشا بحال شعر و شاعران (اتفاقا ديروز در كامنتي زير شعر سلمان جان مولايي همين را عرض كردم كه كاملا با اين حرف موافق بود، البته اكثر شما هم ميدانم همين نظر را داريد) در فيلم و سريال چندين ساعت بايد وقت گذاشت تا مثلا از مفهوم فيلم كست اوي به بوستان و گلستان سعدي يا برعكس رسيد؟!
براي كتاب و رمان چقدر بايد زمان گذاشت؟! ساعتها، روزها، هفته ها ... اما شعر در چند دقيقه خيلي كوتاه و زود تاثير ميگذارد و مفهوم را منتقل ميكند.
خلاصه كه نبض قلمت سبز پژمان جان، ممنونم كه با شعرهاي خوب و كنشمند می آیی و حال ما را خوب میکنی.
چه خوب که بزرگیِ شعرامروز را نشان میدهی و رسالت درست شاعري را فراموش نکردی. يا حق.