ای دل دگر یادی مکن از خاطرات زندگی
از گردش چرخ و فلک از مشکلات بندگی
یاد از وفاداران مکن آن بی وفایان ندیم
از قحطی مهر و وفا وز با صفایان قدیم
ای دل مکن یاد از طلوع از فجر پنهان و سپید
یاد از سحرگاهان مکن ظلمت کجا آخر رهید؟!
یاد از پری رویان مکن تنها تویی در جان من
جانم به لب شد تا به کی هستی تو سنگربان من؟!
بگذشته تا بگذشته ها در خاطراتم تازه شد
تنها تویی با من ولی دل بستنم آوازه شد!
ای دل رها در سینه ای در بند و زندانم مکن
درگیر این زیبا مهان درگیر رندانم مکن!
پای دل دیوانه ها کمتر نشین خود را مکش
عقل مرا حاشا مکن نفس جنونت را بکش!
با باور بی باوران هر دم مرو سوی سراب
خود را به ویرانی مزن تا کی شوی آخر خراب؟!
ما را در این ماتم سرا کمتر به باغستان ببر
نی نامه را یادی مکن ما را به داغستان مبر!
ای دل نمیدانم چرا با من چنین بیگانه ای
ای آشنای سینه ام مهمان در این غمخانه ای
راهی بزن تا چاره ای پیدا شود در پیش رو
آخر چرا بنشسته ای با خاطراتت پیش جو؟!
دل با توام تنها ممان با ناله ها سودا مکن
در سینه ام لَختی بمان هر دم غمی پیدا مکن
راهی کجا آخر شدی یاد از شب هجران مکن
یکدم بمان در سینه ام شهر مرا ویران مکن
واویلتا سر داده ای آخر چرا ای بی خبر
بر تو گذشته دوره ها ما را به آن دوران مبر!
ای دل دگر دلبستگی بر تو گذشت هشیار باش
در خواب آن بستان مرو در سینه ای بیدار باش!
آینده را آخر چه سان باید روی ای دل بگو
جَلد جهنم از چه ی سیمین بتان کمتر بجو!
قسمت کجا شد تا شوی شاد از شب بی انتها
شب ها به شب ها رفته ای از آخرین تا ابتدا!
افتان و خیزان غم شدی در سینه ی خاموش من
غربت شتابان شد روان بر ساحل آغوش من!
ای دل دگر یادی مکن دل را کجا گم کرده ای
لب را کجا از تشنگی آلوده ی خم کرده ای!
کاری کن ای دل بگذرم از خانه ی غمخانه ها
خود را به شیدایی مزن بگذر از این خُمخانه ها
یاد از دل شیدا مکن شهر غمت ویرانه شد
آخر کجا ویرانه ها در شهر تو کاشانه شد؟!
یاد از غریبستان مکن از تو گذشته ناله ها
یاد از گل و بلبل مکن یاد از نم آن ژاله ها
صد غنچه پرپر شد ولی صد لاله روییده ببین
هیهات و هیهاتت چراست آن گل که بوییده نچین!
ای دل بگو با عقل من تا کی در این افسانه ای
یاد از پری رویان کنی آخر مگر دیوانه ای؟!
آخر دل تنهای من تا کی اسیر غصه ای
درگیر دنیای کِه ی درگیر و دار قصه ای!
خودکامه با من بد مکن خاک سر قبرم ببین
دل را به دنیا خوش مکن خار مزارم را بچین!
شهری خراب آبادم و بی سنگری بر دشنه ها
خنجر به روحم شد ولی تو غافلی از فتنه ها
فردای محشر شعر من بر دشنه ها خنجر زند
داد از جدایی سر دهد صد ناله از حنجر زند!
...
مهدی بدری(دلسوز)
وقتی ضیافت یک ماهه ماه مبارک رمضان به پایان رسید، وقت توزیع جوائز فرا رسید که جایزه روزه داران و شب زنده داران را عطا کند، عید رسمی مسلمان هاست عید سعید فطر و آغاز ماه شوال مبارک باد.