«دوستت دارم» نوشتم نامِ نازِ این غزل
حرف آخر را همین آغاز گفتم، ای عسل!
دوستت دارم بهار و فصل گرم و مهرگان
لحظههای ابر و باد و رقصِ سرخِ ارغوان
فصل چارم هم که سرما گرمِ برفآوردن است
«دوستت دارم» دعای «لا تَذَرنی فَرداً» است
دوستت دارم؛ گذشته، حال وَ آینده هم
دوستت دارم، همیشه، من بدینم متهم
دین من این است؛ چشمان تو «وَ لِی دینی» است
دوستت دارم؛ مرامم این که تو میبینی است
دوستت دارم؛ ندارم ذرهای دلواپسی
مطمئن هستم تو هم روزی به اینجا میرسی
میرسی با چشمهایی رنگ شبهای بهار
تا بگویی یک سبد پُر «دوستت دارم» بیار
دوستت دارم؛ در این جمله، کمی گیلاس هست
رایحهی لیمو و عطر دلپذیر یاس هست
«دوستت دارم» تمشک است و انار و پرتقال
سیب و نارنج و هلو... با میوههای کلّ سال
جملههای «دوستت دارم» که گفتم پیش از این
گر نمیخواهی، بیاور، میپذیرم، نازنین!
«دوستت دارم» برایت «تازه» میآرم، بیا
دوستت دارم، نگارم! دوستت دارم، بیا
اصفهان
10 / 6 /1390
به شعر ناب خوش آمدید
موفق باشید