گوش کن! قصّه درام است/شنیدن دارد
صحنه ی جُرم از این زاویـه دیدن دارد
خــوب یا زشـت/جوانی به طریقی سَـر شد
هرچه من خوب شدم/هی بد و هی بدتر شد
تکیه دادم به تو هرجا/ثمرش لرزش شد
عاشقی در نظرم بعدِ تـو بی ارزش شد
اولش با عطشی/دست به دستم دادی
مدتی بعد”رها کرده/شکستم دادی
تو مگر داخل این خانه به زور آمده ای!
تو شبی از وسط هاله ی نـــور آمده ای!
من تو را شکل خــودت دیدم و باورکردم
چقــَدَر این دلِ وحشت زده را خـر کردم
کعـبه را سنگ زدی/ابـرهه/غارت کردی
تو به دل « بیتِ خداوند » جسارت کردی
نانجیـبان؛ همگی بعد خودت شاخ شدند
سوختـم دم نزدم بعد تو گستاخ شدند
گرگ ها زوزه کنان بر بدنم چنگ زدند
جای چنگالِ به سرکوفته را سنگ زدند
از تو/ از هر که شبیه تو/ پُر از کینه شدم
توی چنگال تو عمریست قرنطینه شدم
خوردی از خونم و از خون دلم کم کردی
خانه را /خاطـره را /واای!! جهنّــم کردی
دست من / آسِ دلم/ رو شد و بازی کردی
در قـماری که مرا پختی و راضی کردی
در دلم عشق تو زخمی ابدی با خود داشت
شک نکن زخم تو آثار بدی با خود داشت
خون دل خورده ام و خـون،فـوران خواهد کرد
و همین خونِ دل، اسرار، عیان خواهد کرد
محمد_نیکروش
مثنوی بسیار زیبا و دلنشین بود
پر احساس و خوش آهنگ