«« بـــسم رب الشـــهدا و الصـــدیقین »»
(درد و دل مادر با فرزندش)
صدامو میشنوی، سلام عزیزم
منــــم ، مـــادرتم عــزیزم
نشد که، آرومش کنم دلم رو
گفتــم بیام، سراغـــتو بگیرم
هنوزم اون لبخندتو، یادمه
اون آخرین نگاهتو، یادمه
باور بکن تنها گل باغ من
بغضم نذاشت، بهت بگم ...(مکث)
....(آه)...
حسـرتش موند اون لحظه بگــم
بگم چقدر، چقدر دوست دارمت
امــا می دونم که مــنو بخشیدی
بـخشیـدنو، خـودم یـاد دادمــت
قسم به ساعت رو دیوارمون
قسم به چشم به در دوخـتمو
قسم به عکسی که بغل کردمو
هنوزم، هنوزم منتظرم ببینمت
به شوق تو هر صبح که بیدار میشم
گــــل های باغــچمونو آب میـدم
نمیـدونی چــه عطــر و بویی دارن
نمیـدونم بگو خدا چه عطری داره؟
به شوق تو سراغ نامت میرم
گذاشتمش تو کشوی لباست
بهـت نگفـتم راسـتی! بـدونی
هر سال برات، لباس نو می خرم
اول که نه این چندمین باره که
این نامتو با اشک خون میخونم
خدا میدونه غم و اشک های من
رو تک تک حرفات لونه کردن
ببخش مادر اگه بغضم گرفته
ببخش اگه انقد صـدام گرفته
ببخش اگه گریــه ام گرفته
گریه نکن، مادر برات بمیره
عــزیزم تو بــگو چـه وقـتی
بگو کجا میشه تو رو ببینمت
اگه قسمت ما همینه، سخته قبول
سلام و بوسم برات از دور قبول
____________
تقدیم به روح پاکشان
( اللهم صلی علی محمد و آل محمد)
بسیار زیبا و شورانگیز بود
سرشار از احساس
در وصف شهدای گلگون کفن این مرز و بوم