می بارد امشب ابر دلتنگی
بر بندر آزاد غم های ام
بوی ضخیم و زُهم تنهایی
درجان من پیچیده دیگر بار
در خاک قلب ام شاعری مأیوس
شعری پر از اندوه می کارد
با واژه های تلخ و نا مأنوس
سهم ردیف بیت ها ، دیوار
ماهیِّ پولک نقره ایِ من
من بی تو دریایی پر از خشم ام
توفان تن و دیوانه و نا امن
با ساحلی از بی کسی سرشار
بی ماهِ چشمان ات ، پلنگ من
از غار خود بیرون نمی آید
کز می کند در کنج تاریکی
مانند جغدی مانده در رگبار
من بی تو کوهستانی از دردم
با قله ای پر برف و بی خورشید
مانند فرهادم که بی شیرین
از خواب تلخ اش می شود بیدار
تا برنگردی هیچ لبخندی
از این حوالی رد نخواهد شد
برگرد و با لبخند سرخ ات باز
قفل سکوت از خنده ام بردار
بادی سبک سر پرده ها را باز
از آستان پنجره ، پس زد
افسوس بر چشم بد اقبال ام
مهتاب بخت ام پشت ابری تار
در عمق نا مسکون شب های ام
در آن همه تاریکی مُسری
بر سینه ی سرد و صبور من
زخم صدایی می شود آوار
دیوانه ای بد مست و لایعقل
در زیر لب این گونه می خواند :
« جان ام رسیده بر لب صبرم
لطفاً خودت را جای من بگذار
شاید بفهمی بی تو ماندن چیست
شمع دل ات شاید برای ام سوخت
پروانه های گیسوان ات را
پوشاندی از چشم بد اغیار »
دیوانه ای در من تمام شب
بی تابی اش را جار زد تا صبح
خواب اش نبرد از بس که می ترسید
یک لحظه ی هر چند بی مقدار
از عشق تو غافل شود قلب اش
از خنده های ات خاطرش خالی
شعرش تهی از طور اعجاز ت
گل های نرگس ؛ چوبه های دار
آری ، تمام داستان این است
بی تو دقایق مثل عقرب ها
کند و گریبان گیر و زهرآلود
در صحن ساعت می خزند انگار
تا دست های بی قرارم را
از ساحت دامان معصوم ات
کوتاه گردانند و نا امّید
در روزهای سرد لاکردار
اما نمی دانند این شاعر
مست از شراب بوسه های توست
شرب مدام اش رنگ چشمان ات
می خانه اش اعماق گندم زار
هرگز نمی فهمند سلمان ات
دیوانه ای بی باک و زنجیری ست
وقتی که پای تو وسط باشد
محبوبه ی اشعار بی تکرار ...
۱۲اسفند ۹۷
پی نوشت :
برای میلاد شکوفه ی لبخندی
در باغ های معلق چشمان ات ...
شکوه اشعار زیبایتان جاودانه
سپاس از شما برای این حظ شاعرانه که هدیه نمودین