افغان افغان
آه چیست
تو بگو افغان به چه معنیست؟
مر نه افغان ناله از درد است؟!
یا همان قوم قدیم پرشیاست
که جدیداً نامشان آوارگان آسیاست
دوش دیدم یک پریشان حال ژولیده
بی سرو سامان و شوریده
یک زغال از سیاهی نقش بسته
سر رسیده از جهانی بس غروبیده
غربت چشمان من را آشنا دیده
گفت همشهری برادر می نمایی تو
اینکه: هردو ناله و افغان و آهیم
گفتمش آه و فغانت به کنار
مر نه خود افغانی؟
گفت آری
ناله ام افغان و آهم چون که خود افغانم
من که از خانه و درد بی دلی هجرانم
اینک اینجایم و آن درد شده نام و نشانم
گفتمش اینجا که ایران مهد دلداران است
پس چرا نام و نشانت ناله و افغان است؟
گفت این حجت پیداست
سال ها خانه ی عشاق همین جا است
جای دلها
جای گلهاست
جای مجنونی فرهاد
جای شیرینی لیلاست
جای شاهنشاه دلهاست
جای کورش ها و مزداست
لیک اینجا
رازهایی در عیان ها بس هویداست
گوش کن تا که بگویم که پنهان و چه پیداست
گوش کن تا که ز آوازه ی کورش ها و جمشیدی بگویم
از تجاوزها به ماه و دست نورانی خورشیدی بگویم
از رگ غیرت خون بینظیر بردیا
در صف جنگاوران لشکر شاه شجاع
از محبتهای یک همسایه همچون کی قباد
عشق بازی های شیرین بعد مرگ فرهاد
این همان راز نهان است که در جمله ی ماها هویداست
محملی نیست که از چشم دلم خونآبه ای سرریز کنم
دفتر مشق دلی با اشک خود خیس کنم
درد و دلها بسراید چشم پر خون دلم
یار باشد همه تن شعر ترم گوش شود
تشنه ای باشد و مدهوش شود
گفتمش آری چه خوش گفتی فغانیم
آه یعنی تو
آه یعنی من
آه یعنی آتش افغان ز درد بی دلی افروختن
آه یعنی بی صدا در جمع تنها سوختن
بسیار زیبا و غم انگیز بود
در مصیبتهای مردم افغانستان
مزین به نقد نافذ استاد لاهیجی عزیز