مرا بخوان،ناتانائیل حقیقت
تو مائده ی زمینِ آسمان منی
در سفره ی دل
بیتو به کجا بگریزم
ای تمنای من
ای امواج میل
اندیشه ی مارکز نشسته
در ذهن من
در این صد سال بهت و تنهایی
بخوان مرا
به الثیای حقیقت
تو که پر از مفهوم و معنایی
بخوان مرا در شب های عمودی
زنی را
با درد های صعودی
که میخواند
شتاب حضورت را
در لحظه هایی که نبودی
می خوانمت شه شهامت
ای تنت
تندیسی از استقامت
بوف کورم
در تاریک خانه ای
با سایه ی روشن
بیاور آفتاب حضورت را
تا کج راهی هایم شود
هدایت ...
میخوانم روایت چشمهایش را
و تورا
که ماکانی و فرود
میخوانمت
ای سوره ی سنا
ای سیاوش
در آتش بی دود !!
ای یگانه چرایی زندگی
بخوان مرا در ترنم تکرار
در صلح پایدار
بخوان مرا
در بحث کانت و هایدیگر
و دود های سیگار
ورق بزن صفحه های مرا
در کنج کافه ای بی قرار ...
بخوان مرا در ریشه های فریدا
منم انگور متولد شده که
با تو زندگیش می شود شیدا
ببوس مرا تا نپوسم
در شب بی ستاره ی پانتون
بخوان سر گذشتم را
در سوررئالیسم برتون
بخوان مرا
در گندمزاری از چکاوک
ای شکوفه ی بادام
ای گل زنبق
مرا دعوت کن
به خانه ی زرد
ای حضورت مستعار شب
بی تو به کجا بگریزم
ای مَرد...
بخوان مرا
تا شاعر شوم
غزل
نیما
دو بیتی های طاهر شوم
بخوان مرا
ای آسمان نجیبم
تا در ساحت سپیدت
ظاهر شوم...