سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      دختری که از کوچه باغ های سپیده دم می آمد

      شعری از

      برهنه در بارانِ دره ی کومایی

      از دفتر برهنه در بارانِ درّهٔ کومایی نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۲۱ شماره ثبت ۹۳۴۴۶
        بازدید : ۲۷۱   |    نظرات : ۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر برهنه در بارانِ دره ی کومایی
      آخرین اشعار ناب برهنه در بارانِ دره ی کومایی

      "دختری که از کوچه°باغ های سپیده دم می آمد"
       
      (به یاد "ثنا ح."
      و پیشکش به همه ی دخترانِ سرزمینم)
       
       
       
       
      معشوقه ی کوچه ی غم !
      شب در قلب من
      زوبینی از آتش کاشته است.
      قاتلانِ توست این آهن
      قاتلان توست این آوار
      و من شب را
      از آوازم طرد کرده بودم
      با تو.
       
       
       
      معشوقه ی کوچه ی غم !
      شب،کوچه ات خواب ندارد.
      شب،قلب من خواب ندارد.
      شب،چشم من خواب ندارد...
      و من از آوازِ خنده ی شب°پَرِگان 
      به ستوه آمده ام.
       
       
       
      معشوقه !
      آفتاب را می بینی ..؟
      آفتاب من تو بودی.
      در سنگ ترین شب ها
      آبشارِ آفتابت می وزید.
      در سنگین ترین خواب ها،
      خورشیدِ بنفشِ من 
      تو بودی.
      و من شب را از یاد برده بودم.
       
      و زیرِ آسمان
      نورِ تو می وزید.
      زیر آسمان
      شمعِ تو می شکفت.
      زیر آسمان
      چشم تو می خندید
      و من هرگز
      با کفتارها به میعاد ننشستم 
      با تو.
       
       
       
      معشوقه !
      تو نیستی
      و کوچه متروک گشته
      و شب،بیغوش ها می خوانند.
      تو بودی و آب می خندید.
      تو نیستی و سنگ می تازد.
      تو بودی و سنگ می ترسید.
      تو بودی و شمع
      در کوچه ها پاسبانی می داد.
       
       
       
      معشوقه ی کوچه ی شاد !
      آسمان می خندید.
      و کوچه در تاریک ترین شب ها
      می درخشید.
      آتش می رقصید.
      و آن شبِ روشن-آخرین دیدار ما
      در آفتابِ شمعِ تو-
      می رفتی که بیغوش ها را
      و شب°پَره ها را
      به نورِ دِشنه یِ خورشیدت
      آتش بزنی.
       
       
       
       
      و اکنون من
      از کِه اَت بجویم ؟
      از که و از کجا بجویم
      آفتاب را
      و شمع را
      و آینه را ؟
       
      تو نیستی و
      خدا تنها شد،
      آسمان گریست
      و من
      تنها شدم !
       
       
       
      (برهنه در بارانِ دره یِ کومایی)
       
      فخرالدین ساعدموچشی
      ۴
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۵۸
      درود و احترام

      بسیارغمگین بود اما مهارت بیان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      سلامت باشید و به یادحق سرافراز
      عباسعلی استکی(چشمه)
      جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۲۲
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و سرشار از احساس بود
      دستمریزاد خندانک
      بهروز ابراهیمیان
      جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ ۰۲:۳۴
      زیبا و دلنشین بود خندانک خندانک
      مجتبی شهنی
      دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۴۵
      درود
      بسیار
      عالی
      بود
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0