ـــــــــــــــ
فراسپید
ــــــــــــــ
۞ اصل!
در لابهلایِ فصل و فلسِ ماهیها
از دهانِ لیز و لقِ آب
در تُنگِ تَنگِ بی رنگ، بی درنگ افتاد!
سرِ سهراهِ جمهوری
در همان بَرخوردِ اوّل
میانِ جنگِ دودِ اسپندِ کولی و
قضیهٔ صیبِ نیوتن و
جدولِ مندلیف و
دخترِ گلفروش و
چراغِ برزخِ سرخ،
با علی کنکوری بُر خورد!
درست مثلِ همان
آشناییِ بیضویِ جمجمهٔ “جمعه”
با “دوشنبه”
که در هرات با دیدنِ نامِ “جععه"
بر هفتروزگیِ هفته
از رویِ بچگی بهاو بَر خورد…
۞ اصل!
سوزنش مثلِ سوزنبان
قیج قیج گیر کرد
میانِ قاچِ هندوانه و
اناری که ندارد و
سرخیِ سیلیِ صورتحسابِ یلدایی که دارد
۞ اصل!
پسرِ ۹ سالهٔ پسپریشب
۱۹ سالهٔ دیروز
وَ ۲۹ سالهٔ فرداست
که با طولِ موجِ FM
ردیف ۹۰واندی مگاهرتز
دارد خودِ استخوانیِ بی چرب وچیلیاش را
در حیطهٔ حمام
زیرِ بوقِ ممتدِ ماشینعروسِ هیدروژن و اکسیژن میشنود
۞ اصل!
امشب قبل از رختخواب میمیرد
بدونِ اینکه حتّیٰ بداند زیرا…
۞ اصل!
با آمبولانس
سرچهارراهِ استانبول
مابینِ خطوطِ یازده و دوازده
ترافیک را زیر گرفته
دارد با فرقِ دوغ و دروغ
بی فرقِ سر
به لطفِ راـیِ مفعولی میجنگد
۞ اصل!
نیم قرنست
مُٰردهاش صبح از جا پامیشود
به لب و لوچهٔ آویزان و
نامیزانِ فرهنگستانِ عدبِ شانسی میخندد
وَ باز در قبر غیب میشود
۞ اصل!
یک اصل است
مثلِ اثل که اصلاً،مثلاً
برگ و بارِ درختش
غلطِ زیادیِ املاییانشایی ندارد
فقط شاعری را سرِکار میگذارد...
ــــــــــ
پ ن :
ــــــــــ
صیب: رسیده به چیزی
عدب: بی نقص
اثل: نوعی درختِ گز
سیدمحمدرضالاهیجی
(ساکوتی هندی)