سیل بکن۱ چه بیقرارم خانومی شو و روز قرار ندارم خانومی
توی این نامه میگم چه مرگمه که چهقدر بیکس و کارم خانومی
شیش ماه مونده تا آزاد بشم توی سلول چاهارم خانومی
یکی از بچههای همبندیمون میگفت _اهل سبزوارم خانومی_
فال گرفت برام و گفت تو این باهار زن میگیری ؛ آی باهارم خانومی...!!!
شنیدم که کدخدا پا هشته۲ پیش به خیالت مو میذارم خانومی؟!
بگو با بد آدمی درافتادَه دخلشو مو درمیارُم خانومی
بگو کره خرم ! البت می دونی حوصلِی دعوا ندارُم خانومی
به خیالت تا باهار صَب مُکُنُم؟ نه ! همش فکر فرارُم خانومی
این سری که اومدی عقد مُکُنیم بگو چی واست بیارُم خانومی
دارم تهرونی میشُم سی۳ خاطرت سیل بکن : لهجه ندارُم خانومی!!!
بعد زندون پی کار باید بِرُم هر چند این جام سر کارُم خانومی
کار که عار نیست ولی آشنا که می خواد دیگه مو سابقه دارُم خانومی
مو فقط یه فرق دارُم با بقیهِ ؛ مو ملاقاتی ندارُم خانومی...
(محمدرضا) صالح اسدی
!
!!
بسیار زیبا و جالب بود
مبین مشکلات جامعه