زندگی

آزرده خاطرم ز گل و خار زندگی
بی رغبتم به ذره و خروار زندگی
پیر و پریشان شدم از این همه ریا
مکر و فریب و خدعه شده کار زندگی
حیلت متاع فاخر بازارِ روزِ ماست
بی رونق از صفا شده  بازار زندگی
مردان رنگ مالک اورنگ آمدند
افکار تنگ موجب ادبار زندگی
دلدادگان مهر و محبت شکسته دل
مغبون  ببین به کنج گرفتار زندگی
هم باغ مضطرب است از موسم خزان
هم باغبان خسته  ز  پرگار زندگی
انصاف و معرفت که به ناچار رفته اند
گویا برون ز مرزِ دل آزار زندگی
اسرار عاشقان ز پس پرده شد برون
شیطان چو شد محرم اسرار زندگی
میخانه و محفل مستان خراب گشت
ویرانه شد به فتنۀ دلدار زندگی
مکر و نفاق عزت انسان  تباه  کرد
لعنت به هرچه عاشق مکار زندگی
این چند بیت که سراسر مکدر است
دارد نشان  ز قصۀ غمبار زندگی
میدان چیست عرشۀ این کشتی بلا
در دست کیست رشتۀ افسار زندگی
نوحی دگر ببایدش این باد سهمگین
کشتی طلب ، ز درگه  نجار زندگی