سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      آکاردئون

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۴۹ شماره ثبت ۸۹۶۶۰
        بازدید : ۲۲۸   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      آکاردئون
       
      یه صاحبخانه ،
      که چندروز، اجاره اش دیرشده بود
      به جانشان افتاده بود
      چون خوره
       
      یه پدر،
      نوازنده ای دوره گرد
      که چندروز، بیماری به جانش افتاده بود  
      معلوم بود که از روزگار
      حسابی دلخوره
       
      یه مادر،
      که از دیدنِ فقر
      حرص وجوشی عجیب ،
      به جانش افتاده بود
      معلوم بود که پُر است ،
      از نگرانی و دلهره
       
      یه دخترِ دمِ بخت ،
      از دیدنِ اینهمه
      معلوم بود که ،
      خون خونش را میخوره
       
      یه پسربچه ،
      که فکری به سرش افتاد بود
      اینهمه را می دید و ،
      برایش دست کمی نداشت
      از لولوخورخوره
       
      آکاردئونِ پدرش را برداشت رفت
      پدر مادر به غیرت اش آفرین گفتند
      به هم گفتند : راست گفتند پسرِخوب
      به دردِ دورانِ مخمصه میخوره
       
      آکاردئون میزد که یک گروه نمایش خیابانی
      وارد شدند به پارک
      با کلاه وچکمه و لباس قزاقی
      همان هیبتی که بدردِ آکاردئون میخوره
       
      دلشان به حالِ پسربچه سوخت
      با آهنگش هماهنگ شدند
      شروع کردند به لِزگی رقصیدن
      همان رقصِ زیبایی که
      با ریتمِ قشنگِ آکاردئون میخوره
       
      مردم ، جمع شده بودند نگو و نپرس
      پس از اتمامِ رقص ، دیدند
      محوطه شان از اسکناس و سکه پُره
       
      همه را جمع کردند و با خنده و لبخند
      دادند به پسربچه  و رفتند
      چشم پسربچه ز شوق ، پرشد ز اشک
      همان سیل اشکی که به دردِ باران میخوره
       
      نگاهش را دوخت به آسمان
      به خدا گفت : ممنونتم خدای مهربونم شُکر
      چه خوبه که ناگفته ها را میشنوی
      شربتِ شیرینِ عشقت
      بدردِ علاجِ همه دردها میخوره
       
      وقتی که ناشکیب
      ماجرا را تعریف میکرد اضافه کرد :
      قبل ازآمدنِ به پارک پیشِ خود گفته بودم :
      خدایا کمک ام کن ، منهم سعیِ خودم را میکنم
      ولی با اینهمه به خود گفته بودم :
      برای بدست آوردنِ پول ،
      من که چشمم آب نمیخوره
       
      بهمن بیدقی 99/6/10
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۵۵
      بسیار زیبا و امید بخش بود
      خاطره انگیز
      مبین مشکلات جامعه خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۱۰
      باسلام وعرض احترام بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و همراهی ارزشمندتان
      ارسال پاسخ
      آرزو عباسی ( پاییزه)
      سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
      درودها شاعر گرانقدر خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۱۳
      باسلام وعرض احترام بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و همراهی ارزشمندتان
      ارسال پاسخ
      شعله(مریم.هزارجریبی)
      سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۳۲
      درود جناب بیدقی
      محتوای این اثر عالی بود
      من خیلی موافقم با نوازندگان خیابانی شاید خیلی ها با حقارت نگاهشان کنند اما اینها هنرشان را به نمایش میگذارند و از همه مهم تر قلبها را شاد میکنند حالا کاری ندارم به انهایی که صدای موسیقی روح نداشته شان را میخراشد.
      و در اخر همه مان به خدا پناه میبریم
      الهی و ربی من لی غیرک
      به راستی که جز خدا هیچکس را نداریم

      برگ زندگیتان همیشه سبز
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۲۱
      باسلام وعرض احترام هنرمند گرامی
      سپاسگزارم از لطف و همراهی ارزشمندتان
      بزرگوارید
      خوب یادم است که مرحوم همسرم ، به نوازندگان دوره گرد پول میداد و اگر درخانه بود و صدایشان را از کوچه می شنید ناآرام میشد که پولی به آنها برسانَد . این کارش را مثل همه کارهایش که خیر درآن جاری بود ، دوست داشتم .
      دفتر عمرتان طولانی
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۱۸
      درود فراوان جناب بیدقی ادیب وارسته واندیشمند 🌷
      بسیار زیبا بتصویر کشیده اید مشکلات این عزیزان را 🌷
      دستمریزاد 🌷
      درپناه حق 🌷
      روح همسرتان هم غرق در رحمت اللهی 🌷
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۱۹
      باسلام وعرض احترام استاد بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و همراهی ارزشمندتان
      از خداوند مهربان عمری طولانی برای شما و خانواده ی محترمتان آرزومندم
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۲
      بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
      استادعزیز
      خدایارت بوَد ای شاعرناب
      که آرامش به دنیای تو باشد
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۴۳
      باسلام وعرض احترام استاد بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و همراهی ارزشمندتان
      سلامت باشید
      ارسال پاسخ
      دانیال شریفی ( دادار تکست )
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۳۳
      خندانک خندانک متنی زیبا و امید بخش خندانک خندانک

      لایک شد👍🌹
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۴۸
      باسلام وعرض احترام بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و همراهی ارزشمندتان
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2