سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    زیرِ گذرِ قُلی

    شعری از

    بهمن بیدقی

    از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

    ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۰۲ شماره ثبت ۸۸۴۳۶
      بازدید : ۴۱۲   |    نظرات : ۱۶

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر بهمن بیدقی

    زیرِ گذرِ قُلی
     
    یه دخترِ گل منگلی
    نزدیکای گذرِ قلی
    کارش به نااهل افتاد
    اول او محل نکرد
    اما سریع
    چشماش به چاقوش افتاد
     
    پُر بود از شرم و حیا
    قدم سریع تر برداشت
    اما آن جاهلِ خر
    دوید جلوش
    چشماش ندید
    پاهاش پیچید
    با سر به جوبی افتاد
     
    توی اون چله تابستون
    توی ظهرِ داغِ مرداد
    نبود هیچ ترددی در کوچه
    نبود حتی یکنفر در کوچه
    نبود حتی ،
    گذرِ کوچه به کوچه ی نسیم و،
    پدرش (یعنی باد) توی کوچه
     
    همه وارفته به چُرتی بودند  
    همه درخواب بسر میبردند  
    همه در قیلوله
    جاهل آمد بلند شِه که نشد
    دختره کنارِجوب ،
    شاد شد از یافتنِ یک لوله
    آنرا برداشت که ازحیثیت اش ،
    نیک دفاعی بکند
    اما بهتر آن دید ، تا بِدَوَد ،
    عینهو شلیکِ یک ساچمه ،
    یا گلوله
     
    جاهل که نمیخواست ، کسرآورَد درمقابلش ،
    داد نزد
    گرچه پاش شکسته بود اما ، فریاد نزد
    فقط دندوناشو چسبوند به هم ،
    ذره ای فریاد نزد
    رو که چرخوند دختره از تهِ کوچه 
    نیک فهمید ، یارو  وارو شده است
    زود برگشت و به او گفت : ای پسرغصه نخور
    اولِ تابستان
    توی بیمارستان
    پدرم مسئولِ دارو شده است
    الآن برمیگردم
    نمیر! تا برگردم
     
    او ناهارِ پدرش را که درونِ منزل ،
    جا گذاشته بود ، آوُرده بود  
    بُغچه پیچِ آن غذا را ،
    زود به بابایش داد
    ولی از آن برخورد ، 
    از خبط ِ جوانِ سرخود
    هیچ گِرایی ، به بابایش نداد
     
    پدرش را سرِ جوب آورد رفت
    پسر با دیدنِ او ، ز فرطِ درد و وحشت
    از نا رفت
     
    وقتی هوش به کله اش باز آمد  
    از آن لحظه ، دیگر
    لات و لوتِ گذرِ قلی نبود
     
    با خودش گفت :
    گرچه نامرد بودم
    ولی خدائیش ،
    خیلی خوش شانس بودم
     
    تیرِغیبی که به من واصل شد ، حق ام بود
    ولی واقعاً خدائیش شانس آوردم ،
    که دختره مثلِ من نامرد نبود     
     
    بهمن بیدقی 99/5/9
    ۴
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۲۰
    درود بزرگوار
    بسیار زیبا و جالب بود
    ترحم بر پلنگ تیز دندان؟ خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۳۹
    باسلام وعرض ادب بزرگوار
    بینهایت سپاسگزارم
    ارسال پاسخ
    مجید فکری
    جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۳۳
    درود بر شما خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹ ۲۳:۰۴
    باسلام وعرض ادب بزرگوار
    سپاس
    ارسال پاسخ
    بهرام معینی (داریان)
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۵۳
    درود فراوان جناب بیدقی ادیب فرزانه وارجمند 🌷
    بسیار زیبا به تصویر کشیده اید 🌷
    دستمریزاد 🌷
    در پناه حق🌷
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۸
    باسلام وعرض ادب استاد بزرگوار
    سپاسگرارم از لطف و محبت بیکرانتان
    درپناه حق ، بهمراه یکعالمه سلامتی و کامرانی
    ارسال پاسخ
    فاطمه کیانی(میترا)
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۰
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۹
    باسلام وعرض ادب بزرگوار
    بینهایت سپاسگزارم
    ارسال پاسخ
    علیرضا بنایی
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۴۵
    سلام و درود
    زیبا و دلنشین و جالب
    خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۰۹
    باسلام وعرض ادب بزرگوار
    بینهایت سپاسگزارم
    ارسال پاسخ
    محمد باقر انصاری دزفولی
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۲۸
    با سلام وارادت
    استاد بزرگوار
    از اندیشه ناب برخوردارشدم
    سرشا از احساس زیبایی است
    درودفراوان برشما
    خندانک خندانک خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۰۸
    باسلام وعرض ادب استاد بزرگوار
    سپاسگرارم از لطف و محبت بیکرانتان
    درپناه حق ، بهمراه یکعالمه سلامتی و کامرانی
    ارسال پاسخ
    م فریاد(محمدرضا زارع)
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
    سلام دوست خوبم خندانک
    با صفا و لذتبخش خندانک خندانک خندانک
    بقول مولوی بلخی:
    از محبت تلخها شیرین شود
    از محبت مسها زرین شود

    از محبت دردها صافی شود
    از محبت دردها شافی شود

    ازمحبت‌خارهاگل‌میشود
    ازمحبت‌سرکه‌هامل‌میشود

    ازمحبت‌دارتختی‌میشود
    ازمحبت‌باربختی‌میشود

    ازمحبت‌سِجن‌گلشن‌میشود
    بی‌محبت‌روضه‌گُلخَن میشود

    ازمحبت‌نارنوری‌میشود
    وزمحبت‌دیوحوری‌میشود

    ازمحبت‌سنگ‌روغن‌میشود
    بی‌محبت‌موم‌آهن‌میشود

    ازمحبت‌حُزن‌شادی‌میشود
    وزمحبت‌غول‌هادی‌میشود

    ازمحبت‌نیش‌نوشی‌میشود
    وزمحبت‌شیرموشی‌میشود

    از محبت مرده زنده می‌کنند
    از محبت شاه بنده می‌کنند

    تندرست و شاد باشید خندانک

    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۲۳:۱۵
    باسلام وعرض ادب استاد بزرگوار
    سپاسگرارم از لطف و محبت بیکرانتان
    و ممنون از ارسال این شعر زیبای مولانا وهمخوان با موضوع
    درپناه حق ، بهمراه یکعالمه سلامتی و کامرانی
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    يکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۵۲
    بینهایت زیبا و عالی خندانک
    بهمن بیدقی
    يکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۲۶
    باسلام وعرض ادب بزرگوار
    بینهایت سپاسگزارم
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0